همگانی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی

جغد برفی

کاربر خودمانی
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
364
پسندها
پسندها
108
امتیازها
امتیازها
43
سکه
153
فانتزی نه برای فرار بلکه برای مواجهه با حقیقت

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، نخستین نکته آن‌است که فانتزی نه دری بسوی گریز از واقعیت، بلکه راهی برای مواجهه‌ای ژرف‌تر با حقیقت‌است. تالکین، برخلاف برداشت سطحی بسیاری از مخاطبان زمانه‌اش، فانتزی را نوعی سرگرمی کودکانه نمی‌دانست، بلکه آن را شکلی از تفکر و ساختن معنا می‌دید که در بطن خود توانایی بیان لایه‌هایی از واقعیت را دارد که ادبیات واقع‌گرایانه به آن دست نمی‌یابد. این رویکرد تنها زمانی فهم می‌شود که بدانیم نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی از بنیان نظری برخوردارست و تالکین نتنها یک رمان‌نویس در ژانر فانتزی، بلکه نظریه‌پردازی جدی در قلمروی ماهیت داستان‌های تخیلی بود. او در سخنرانی-مقاله‌ی مشهور خود، در باب داستان‌های پریان (On Fairy-Stories) با صراحت نشان داد که فانتزی، بعنوان یک نوع ادبی، جایگاهی ویژه در میان گونه‌های روایی دارد، جایگاهی که از استقلال ساختاری و معرفتی آن برخاسته‌است.

در ادامه‌ی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، آنچه اهمیت می‌یابد تعریف او از سنخ فانتزیست. تالکین با تاکید بیان کرد که داستان‌های پریان (Fairy Stories) نه الزاما درباره‌ی پریان‌اند و نه برای کودکان نوشته می‌شوند. فانتزی از نظر او جست‌وجوییست برای آفرینش جهانی دیگر، جهانی که تنها با نیروی تخیل منضبط می‌تواند شکل گیرد. همین تاکید نشان می‌دهد که فانتزی در نگاه تالکین، تنها حاصل خیال‌پردازی رها و بی‌قاعده نیست، بلکه محصول شناخت دقیق از سازوکارهای روایت و جهان‌سازیست. بنابراین، نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی بر تمایز میان کودکانه‌بودن و فانتزی‌بودن انگشت می‌گذارد و نشان می‌دهد که این دو نتنها یکی نیستند، بلکه در بسیاری موارد از هم دور می‌شوند. فانتزی هنری جدیست که به بزرگسالان نیز می‌آموزد چگونه حقیقت را در سیمایی تازه بازبیابند.

از همین نقطه، نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی بسوی یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم او حرکت می‌کند: خلق جهان دوم (Secondary World). تالکین بر این باور بود که فانتزی واقعی تنها زمانی بوجود می‌آید که نویسنده موفق شود جهانی مستقل با قواعد خاص خود بنا کند، جهانی که بمحض ورود خواننده به آن، نظم درونی خود را آشکار سازد. تفاوت اصلی جهان دوم با خیال‌پردازی خام، در همین انسجام‌است. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، جهان دوم یک چارچوب ساختاریست که قانونمند، پایدار و قابل‌باورست، قانونی که نه از جهان نخستین، بلکه از منطق درونی خود آن برمی‌خیزد. بهمین دلیل، فانتزی برای تالکین قلمرویی نیست که در آن تخیل بهر سو پراکنده می‌شود، بلکه قلمروییست که در آن تخیل با نیرویی معمارانه سامان می‌گیرد.

پیوند میان بحث جهان دوم و قسمت بعدی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، مفهوم باور دوم‌است، مفهومی که سنگ بنای تجربه‌ی خواننده در برابر جهان خیالی محسوب می‌شود. تالکین گفته بود که فانتزی تنها هنگامی کارکرد حقیقی خود را پیدا می‌کند که خواننده حاضر شود در محدوده‌ی قوانین جهان دوم باور کند. این باور از سنخ باور مذهبی یا فلسفی نیست، بلکه نوعی پذیرش موقتی و رواییست: خواننده می‌پذیرد که آنچه در جهان دوم رخ می‌دهد، در همان جهان حقیقت دارد. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، این باور دوم شرط لازم فعلیت یافتن فانتزیست، زیرا بدون آن، جهان دوم فرو می‌پاشد و به تخیلی سطحی تنزل می‌یابد.

اما برای آن‌که این باور دوم شکل گیرد، نویسنده باید توانایی ساختن جهانی فانتزی را داشته باشد، درست در همین‌جا ارتباط میان این نوشتار و نوشتار پیشین آشکار می‌شود. در نوشتار پیشین درباره‌ی فانتزی بمثابه تجلی حقیقت اخلاقی و کیهانی توضیح دادم، اما در این نوشتار به تمرکز نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی در بر چگونگی ساختن آن جهان تمرکز دارم، نه بر چرایی حضور حقیقت در آن. اکنون شرح خواهم داد که چگونه تخیل نویسنده جهانی مستقل می‌سازد، چگونه قواعدش را تعیین می‌کند، و چگونه خواننده را به باور درونی آن جهان می‌رساند.

همان‌طور که اشاره کردم، از دید تالکین فانتزی نه گریز از جهان، بلکه شیوه‌ای برای دگرگونه‌دیدن آن‌است. نه روایتی کودکانه، بلکه هنری اندیشمندانه برای ساختن معنا. نه پراکندگی تخیل، بلکه معماری دقیق یک جهان دوم. و نه بازی با خیال، بلکه دعوتی برای شکل‌گیری باور دوم. همین لایه‌های گوناگون نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی پیش‌زمینه‌ایست تا در گام‌های بعدی، توضیح دهم که چگونه مفاهیمی چون دگرآفرینش، شگفتی‌زایی و سوگ‌آسود، هر یک بخشی از سازوکار این جهان‌سازی فانتزی را می‌سازند، و چگونه فانتزی، در نهایت، به ابزاری برای آشکار کردن حقیقت بدل می‌شود.

دفاع از فانتزی بمثابه هنر حقیقت‌گو

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، مقاله‌ی در باب داستان‌های پریان حکم سنگ‌بنای مفهومی را دارد. تالکین در این متن کلاسیک نتنها از فانتزی دفاع کرده، بلکه آن را به مرتبه‌ی هنر حقیقت‌گو ارتقا داده‌است، هنری که ظرفیت آن را دارد که حقیقت‌هایی را آشکار کند که زبان گزارش‌گر و نوشتار واقع‌گرایانه قادر به بیانشان نیستند. از نگاه تالکین، فانتزی اگر بدرستی فهم شود، یکی از جدی‌ترین و درعین‌حال انسانی‌ترین شکل‌های روایت‌است. این همان جاییست که نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی خود را از برداشت‌های خام و عوام‌پسندانه جدا می‌کند و نشان می‌دهد که داستان پریان نه ناشی از خام‌خیالی، بلکه از فهم عمیق نسبت به سازوکارهای جهان‌سازی سرچشمه می‌گیرد.

گام نخست تالکین در این راستا، تعریف ماهیت داستان پریان بود. از نظر او، فانتزی داستان درباره‌ی پریان نیست، بلکه هنر ساختن جهانی دیگرست. پریان تنها یکی از امکانات این جهان‌اند، نه معیار آن. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، جوهر فانتزی خلق دگرجهان (Otherworld) می‌باشد، جهانی که با جهان نخستین فاصله دارد اما نه چنان دور که باورپذیر نباشد. تالکین بر این نکته پافشاری می‌کرد که فانتزی ژانریست که در آن نویسنده باید نقشی معمارانه داشته باشد، نتنها شخصیت و رویداد بیافریند، بلکه زبانی، زمانی، طبیعیاتی و قواعدی نو خلق کند. بنابراین، داستان پریان از نظر تالکین نه یک موضوع، بلکه یک شیوه‌ی آفرینش‌است و همین نکته ستون اصلی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی را می‌سازد.

از همین تعریف بنیادی، تالکین سه کارکرد اساسی فانتزی را به این صورت برشمرد: بازیافت نگاه (Recovery)، گریز روا (Escape) و دلداری (Consolation). این سه کارکرد، هسته‌ی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی را می‌سازند، زیرا نشان می‌دهند که فانتزی نتنها جهان می‌سازد، بلکه رابطه‌ی خواننده با جهان نخستین را نیز بازتعریف می‌کند. بازیافت نگاه یعنی بازگشت به دیدن جهان با وضوح و حیرتی که عادت آن را فرسوده کرده‌است. فانتزی کمک می‌کند اشیا، پدیده‌ها و روابطی را که به تکرار ملال‌آور روزمرگی سپرده‌ایم را دوباره ببینیم. در گریز روا، تالکین از خواننده دفاع می‌کند و می‌گوید کسی که از بی‌عدالتی، ابتذال یا محدودیت‌های تحمیل‌شده‌ی جهان نخستین می‌گریزد، فراری نیست، بلکه انسانیست که بدنبال یک جایگزین ممکن می‌گردد. و نهایتا دلداری، که بعدها با مفهوم سوگ‌آسود اوج می‌گیرد، همان تجربه‌ی امیدست، لحظه‌ای که جهان داستان نشان می‌دهد خیر همچنان ممکن‌است.

اما برای آن‌که فانتزی بتواند این کارکردها را ایفا کند، باید از دام وهم‌گرایی یا تخیل بی‌قاعده فاصله بگیرد. تالکین در نظریه‌ی خود درباره‌ی فانتزی میان فانتزی و خیال بی‌نظم مرز روشنی کشیده‌است. خیال‌پردازی خام تنها مجموعه‌ای از تصاویر نامنسجم‌است، اما فانتزی اصیل دارای ساختار، قانون و انسجام درونیست. از این نظر، داستان پریان بیشتر به معماری شباهت دارد تا به رویابافی. فانتزی باید چنان ساخته شود که هر عنصر آن در خدمت کلیت جهان باشد. این نگاه دقیق و ساختاری، جایگاه فانتزی را بعنوان ژانری جدی تثبیت می‌کند و یکی از نشان‌های برجسته‌ی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزیست: فانتزی زمانی فانتزیست که جهانش قابل‌زیستن و قواعدش قابل باور باشد.

در امتداد همین بحث، اهمیت جهان دوم دوباره آشکار می‌شود. تالکین تاکید داشت که فانتزی تنها زمانی موفق‌است که خواننده نتنها بپذیرد جهان دوم ممکن‌است، بلکه احساس کند قوانین آن حقیقی‌اند. این یعنی باور دوم نه امری قراردادیست و نه موقتی، بلکه نوعی تجربه‌ی عاطفی-شناختیست، خواننده وارد جهانی می‌شود که درون آن درست‌بودن رویدادها از دل قواعد همان جهان نتیجه گرفته می‌شود. همین درونی‌بودن قواعدست که فانتزی را از سایر گونه‌های تخیلی متمایز می‌کند. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، جهان دوم بگونه‌ای طراحی می‌شود که خودش معیار واقعیت خود باشد، و این در ادبیات پدیده‌ای کم‌نظیرست.

پیش از ورود به یکی از محوری‌ترین بنیان‌های نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، باید پرسید: چه نیرویی انسان را قادر می‌کند جهانی مستقل بیافریند که نه تنها منسجم، بلکه باورپذیر باشد؟ پاسخ این پرسش درقلب نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی قرار دارد، مفهوم بنیادین دگرآفرینش، مفهومی که تالکین آن را جوهره‌ی هنر فانتزی می‌دانست و از طریق آن جایگاه انسان را در نسبت با آفرینش الهی بازاندیشی می‌کرد.

انسان در مقام آفریننده‌ی جهانی کوچک

دگرآفرینش نتنها نقش انسان را در ساخت جهان‌های ادبی توضیح می‌دهد، بلکه نسبت میان آفرینش هنری و آفرینش الاهی را نیز روشن می‌سازد. تالکین معتقد بود انسان، بنا بر روایت مسیحی، در تصویر خدا آفریده شده‌است، بنابراین میل به آفرینش در نهاد انسان امری تصادفی یا صرفا روانی نیست، بلکه ساختاری هستی‌شناختی دارد. این میل، از ذات انسان ریشه گرفته و هنر فانتزی یکی از کامل‌ترین جلوه‌های آن‌است. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، بشر آفریننده‌ی دوم‌است: نه خالق از هیچ، بلکه کسی که از مصالح هستی، جهانی تازه با نظم و معنای تازه می‌سازد.

در همین راستا، دگرآفرینش بمعنای خلق جهان دومیست که قوانین، جغرافیا، زمانمندی، زبان و معناهای مختص به خود را دارد. چنین جهانی نه تقلیدی از جهان نخستین‌است و نه تکرار ساده‌ی آن، بلکه جهانی مستقل‌است که از نظام درونی خود تبعیت می‌کند. تالکین در نظریه‌ی خود درباره‌ی داستان پریان نشان داد که خلق چنین جهانی، نیازمند توانایی سامان‌دادن، طبقه‌بندی، نام‌گذاری و ایجاد روابط علی در یک نظام تازه‌است. نویسنده‌ی فانتزی، از دید او، تنها داستان‌گو نیست، بلکه معمار هستی کوچک خویش‌است و همچون آفریننده‌ای کوچک، نیروها، اقوام و تاریخ‌هایی می‌سازد که با یکدیگر در چارچوب قواعدی منظم عمل می‌کنند. این ساختن‌است که به فانتزی بعدی هستی‌مند می‌بخشد.

رابطه‌ی میان این مفهوم و نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی در مفهوم باور دوم نهفته‌است. دگرآفرینش تنها زمانی موفق می‌شود که جهان ساخته‌شده بتواند در خواننده باور دوم ایجاد کند، یعنی خواننده در محدوده‌ی آن جهان، رویدادها را واقعی بپندارد. این باور محصول اقناع‌سازی عقلانی نیست، بلکه حاصل انسجام ساختاری جهان دوم‌است. بهمین دلیل، در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، دگرآفرینش مهم‌ترین هنر نویسنده‌ی فانتزی بشمار می‌رود: اگر جهان او از درون متناقض، سست یا وابسته به ترفندهای سطحی باشد، ساختار فانتزی فرو می‌پاشد. بنابراین، دگرآفرینش نتنها توان آفرینش، بلکه توان نگه‌داشتن انسجام هستی تازه‌ساز را می‌طلبد.

اما نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی در این نقطه قدمی بزرگ‌تر برمی‌دارد و دگرآفرینش را در پرتوی الاهیات مسیحی بازمی‌خواند. در این نوشتار برخلاف نوشتار قبلی، تمرکز نه بر اخلاق یا تاریخ قدسی، بلکه بر جنبه‌ی الهیاتی آفرینش‌است. در الاهیات مسیحی، خداوند آفرینش از نیستی (Creatio ex nihilo) انجام می‌دهد. انسان قادر به چنین آفرینشی نیست و نمی‌تواند از نیستی موجود پدید آورد. اما بزعم تالکین، انسان از آنچه خدا آفریده، جهانی تازه می‌سازد. این تفاوت بنیادین، بجای آنکه فاصله‌ای تحقیرآمیز میان انسان و خدا باشد، نشانه‌ی رابطه‌ی خلاقانه و سازنده‌ی میان آن‌هاست.

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، دگرآفرینش نه رقابت با خداست و نه کوشش برای تقلیدی سطحی از آفرینش الهی. بلکه مشارکت در نظم‌بخشی به معناست. نویسنده با خلق جهان دوم نه ادعای خدایی دارد، نه قصد انکار آفرینش نخستین را و در واقع با عمل خلاقانه‌ی خود، بگونه‌ای در استمرار معنا و نظم جهان شریک می‌شود. از همین منظرست که تالکین دگرآفرینش را نوعی عبادت هنری خوانده بود: عملی که در آن انسان، بواسطه‌ی قوه‌ی تخیل خود، در هماهنگی با اراده‌ی خالق، جهانی تازه و معنادار می‌آفریند.

این پیوند میان الاهیات و فانتزی، بار دیگر نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی را از دیگر نظریه‌های ادبی متمایز می‌کند. بسیاری از نظریه‌پردازان درباره‌ی ساختار روایت یا نقش تخیل سخن گفته‌اند، اما تالکین تنها کسیست که جهان‌سازی ادبی را به سطح مشارکت در آفرینش هستی ارتقا می‌دهد. برای او، فانتزی فرار از جهان نیست، بلکه هنریست برای مشارکت خردمندانه و خلاقانه در نظم کیهانی. این دیدگاه راه را برای درک عمیق‌تر دو مفهوم بعدی یعنی شگفتی‌زایی و سوگ‌آسود می‌گشاید، مفاهیمی که نشان می‌دهند دگرآفرینش چگونه نتنها جهان، بلکه تجربه‌ی خواننده از معنا، امید و حقیقت را دگرگون می‌کند.

پس از آن‌که مفهوم دگرآفرینش نشان داد نویسنده چگونه در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی در مقام آفریننده‌ی جهان دوم قرار می‌گیرد، اکنون باید گامی دیگر به پیش بردارم و از توان ساخت جهان بسراغ توان درخشان‌کردن بروم. دگرآفرینش توضیح می‌دهد جهان چگونه بنا می‌شود، اما بناشدن جهان کافی نیست. جهان باید زنده شود، بدرخشد و مخاطب را در خود غوطه‌ور کند. این کارکرد پدیده‌ایست که تالکین آن را افسون‌آفرینی (Enchantment) نامید و اعتقاد داشت که به جهان دوم تاثیرگذاری می‌بخشد.

افسون‌آفرینی

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، مفهوم افسون‌آفرینی بمعنای ایجاد حالتی در خواننده‌است که در آن جهان دوم نه بعنوان یک ساخت‌ی ادبی، بلکه بمنزله‌ی جهانی باطنا معتبر تجربه می‌شود. این تجربه چیزی فراتر از باور دوم‌است، زیرا در باور دوم، خواننده می‌پذیرد که جهان دوم واقعیست، اما در افسون‌آفرینی، خواننده احساس می‌کند که این واقعیت برای لحظاتی بر جهان نخستین غلبه کرده‌است. تالکین میان این دو تمایز قائل شد تا نشان دهد فانتزی اصیل تنها با منطق عمل نمی‌کند بلکه نوعی تاثیر زیبایی‌شناختی نیز می‌آفریند که در آن تعلیق آگاهی (Suspension of Consciousness) رخ می‌دهد و مخاطب خود را درون جهانی دیگر بازمی‌یابد.

رابطه‌ی میان این ایده و مفاهیم پیشین در این نکته نهفته‌است که افسون‌آفرینی بدون دگرآفرینش ممکن نیست. جهان دوم ابتدا باید دقیق، منسجم و منظم ساخته شود، سپس این انسجام امکان می‌دهد که افسون‌آفرینی رخ دهد. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، شگفتی‌زایی هرگز پدیده‌ای اتفاقی یا مبتنی بر جلوه‌گری سطحی نیست، بلکه محصول مهندسی جهان‌است: زبان‌ها، اسطوره‌ها، تاریخ‌ها، جغرافیا، روابط علی، و ریتم درونی رخدادها همگی باید چنان در کنار هم قرار گیرند که وقتی خواننده به جهان نزدیک می‌شود، شوک زیبایی‌شناختی تجربه کند. این شگفتی، شگفتی از نقص یا غافلگیری تصادفی نیست، شگفتی از کمال و هماهنگی جهان‌است.

در همین راستا، نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی تاکید می‌کند که افسون‌آفرینی در فانتزی با جادوی درون داستان تفاوت دارد. افسون‌آفرینی نه نتیجه‌ی حضور موجودات جادوییست و نه ناشی از معجون‌ها، طلسم‌ها یا نیروهای خارق‌العاده. این‌ها تنها عناصر روایت‌اند. افسون‌آفرینی زمانی پدید می‌آید که جهان دوم آن‌قدر انسجام داشته باشد که کوچک‌ترین جزئیات آن نیز احساس ضرورت ایجاد کنند. خواننده احساس می‌کند جهان می‌توانست طور دیگری هم باشد، اما این‌صورت دقیقا همان شکلیست که باید داشته باشد. بهمین دلیل، در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، افسون‌آفرینی بیانگر انسجام معنادارست، نه نمایش جلوه‌های ویژه.

پیوند دیگر میان بحث افسون‌آفرینی و دیگر اجزای نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، در فهم تاثیر ادراکی فانتزی نهفته‌است. تالکین شگفتی را نه بمعنای مواجهه با حقیقت، بلکه بمعنای مواجهه با جلوه‌ای نو از واقعیت می‌فهمد. این تفاوت‌است ک اجازه می‌دهد که این نوشتار به محدوده‌ی الهیات یا اخلاق کشیده نشود و بحث همچنان در حوزه‌ی ادبیات باقی بماند. برای تالکین، فانتزی به انسان امکان می‌دهد جهان را از فاصله ببیند، فاصله‌ای که نه بیگانگی می‌آورد و نه گسست، بلکه امکان بازشناختن جهان نخستین را فراهم می‌کند. شگفتی در این معنا بازتاب حقیقت نیست، بلکه بازتاب ظرفیت انسان برای دیدن جهان در صورتی دیگرست.

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، شگفتی‌زایی دقیقا زمانی رخ می‌دهد که خواننده به این دریافت برسد که جهان دوم تنها ساخته نشده، بلکه بدرستی ساخته شده‌است. تالکین در این مورد گفته بود: «انسان در فانتزی جهان را دوباره می‌بیند، اما نه با چشم‌هایی تازه، بلکه با جهانی تازه.»

این تعبیر بسیار مهم‌است، زیرا نشان می‌دهد شگفتی نه در ذهن خواننده، بلکه در خود جهان دوم قرار دارد. جهان‌است که امکان دیدگاهی تازه را فراهم می‌کند، نه اینکه خواننده با نگاه کودکانه‌تری به آن بنگرد. فانتزی واقعی جهان را تغییر نمی‌دهد، بستر دیدن را تغییر می‌دهد.

در ادامه، وقتی نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، افسون‌آفرینی را چنین توصیف می‌کند، در واقع نشان می‌دهد که فانتزی بخشی از تجربه‌ی شناختی انسان‌است. این تجربه نه ادعای حقیقت مطلق دارد و نه قصد دارد جهان نخستین را نفی کند، بلکه پرده‌ای جدید می‌سازد که جهان در آن با کیفیتی شفاف‌تر، زنده‌تر و پرجزئیات‌تر دیده می‌شود. به این ترتیب، افسون‌آفرینی نقش ساختاری در فانتزی دارد و واسطه‌ایست میان جهان دوم و جهان نخستین، میان هنر و تجربه، میان تخیل و ادراک.

سرانجام، این لایه از نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی مسیر را بسوی مفهوم بعدی، یعنی سوگ‌آسود (Eucatastrophe) هموار می‌کند. اگر افسون‌آفرینی فانتزی را از نظر زیبایی‌شناختی زنده می‌کند، سوگ‌آسود آن را از نظر روایی به نقطه‌ی اوج می‌رساند. اکنون که جهان نتنها ساخته شده، بلکه افسون نیز در آن جاری شده‌است، زمان آن فرا می‌رسد که ببینیم چگونه امید می‌تواند در لحظه‌ای ناگهانی حقیقت روایت را آشکار کند، لحظه‌ای که تالکین آن را قلب تپنده‌ی فانتزی می‌دانست.

پس از آن‌که در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی روشن شد افسون‌آفرینی چگونه جهان دوم را از یک ساختار روایی به یک تجربه‌ی زنده تبدیل می‌کند، اکنون می‌توان از مفهوم افسون بسراغ امکان تحول رفت. افسون‌آفرینی جهان را قابل‌زیستن می‌کند، اما هنوز پرسشی بنیادین باقیست: این جهان چگونه معنا پیدا می‌کند؟ در چه لحظه‌ای جهان دوم از یک معماری منسجم، به یک روایت بیادماندنی و عمیق بدل می‌شود؟ تالکین برای پاسخ به این پرسش، یکی از مهم‌ترین عناصر نظریه‌ی خود درباره‌ی فانتزی را مطرح کرد: سوگ‌آسود، لحظه‌ی گشایش ناگهانی، که قلب تپنده‌ی فانتزی بشمار می‌آید. این چنین خواننده از افسون به امید روایی منتقل می‌شود، امیدی که نه بر احساسات بیرون از متن، بلکه بر قواعد درونی جهان دوم متکیست.

سوگ‌آسود: معجزه‌ی امید در قلب فانتزی

در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی افسانه، مفهوم سوگ‌آسود مهم‌ترین ابزار برای درک این نکته‌است که فانتزی چگونه معنای خود را آشکار می‌کند. تالکین سوگ‌آسود را لحظه‌ی برداشته‌شدن غیرمنتظره‌ی پرده‌ی تاریکی تعریف می‌کند، لحظه‌ای که نه از منطق جهان خارج، بلکه از قواعد درونی جهان دوم برمی‌خیزد. این لحظه شبیه پایان خوش سنتی نیست، و هتا کوچک‌ترین شباهتی به یاری پنهان (deus ex machina) ندارد، زیرا سوگ‌آسود بیرون از جهان نمی‌آید، بلکه از درون قوانین همان جهان ممکن می‌شود. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، این نکته کلیدیست: سوگ‌آسود نتیجه‌ی معجزه نیست، بلکه نتیجه‌ی ساختار جهان دوم‌است، جهان از ابتدا امکان خیر را در خود داشته‌است، اما خواننده آن را تا لحظه‌ی ظهور نمی‌بیند.

در ادامه‌ی همین مسیر، نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی توضیح می‌دهد که سوگ‌آسود یک سازوکار زیبایی‌شناختی و ساختاریست، نه صرفا لحظه‌ای عاطفی. در بسیاری از روایت‌های غیرفانتزی، امید نقشی روان‌شناختی یا اخلاقی دارد، اما در فانتزی تالکینی، امید از دل معماری جهان پدیدار می‌شود. جهان دوم باید چنان ساخته شده باشد که در لحظه‌ی گشایش، خواننده احساس کند این گشایش حق دارد رخ دهد، یعنی بخشی از سازوکار معنایی جهان‌است. بدون این زیرساخت، سوگ‌آسود به یک پایان‌سازی مصنوعی تبدیل می‌شود. بهمین دلیل تالکین اصرار داشت که سوگ‌آسود در ذات فانتزیست، نه زینتی برای آن. فانتزی زمانی کامل می‌شود که بتواند لحظه‌ای بیافریند که در آن، حقیقت روایت ناگهان صدا کند.

ارتباط بین سوگ‌آسود و مطالب پیشین در این‌است که سوگ‌آسود حاصل کنش دگرآفرینش‌است. نویسنده جهان را چنان ساخته که امکان خیر در آن وجود داشته باشد، اما این امکان را مخفی نگاه داشته تا در لحظه‌ای مناسب شکوفا شود. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، سوگ‌آسود نشان می‌دهد آفرینش دوم صرفا ساخت فضا نیست، ساخت سرنوشت نیز هست. همان‌طور که در شگفتی‌زایی جهان از طریق انسجام خود بر خواننده اثر می‌گذارد، در سوگ‌آسود جهان از طریق قاعده‌مندی خود معنا تولید می‌کند. این هماهنگی دقیق میان معماری و معناست که فانتزی تالکینی را از بسیاری از انواع فانتزی معاصر متمایز می‌سازد.

در این چارچوب، نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی بوضوح میان چرا و چگونه تفکیک قائل می‌شود. در نوشتار پیشین، سوگ‌آسود بعنوان تجلی امید انسان در برابر تاریکی جهان واقعی تحلیل شد، اما اکنون تمرکز صرفا بر چگونگی رخداد آن در ساختار روایت‌است. یعنی سوگ‌آسود نه بیانگر نیاز روانی یا اخلاقی انسان، بلکه شگردی رواییست که در آن داستان ناگهان معنای خود را آشکار می‌کند.این‌چنین آشکار می‌شود که نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، چگونه شگردمحور، روایت‌محور و ساختارمحورست.

در ادامه، باید از زیبایی‌شناسی سوگ‌آسود بسراغ بنیاد الهیاتی آن بروم. تالکین گفته بود که سوگ‌آسود نسخه‌ی هنری مژده‌ی انجیل‌است. این نکته بمعنای تمثیل‌سازی نیست، یعنی نباید بدنبال نمادهای مستقیم دینی در روایت باشیم. بلکه به این معناست که ساختار نجات، لحظه‌ای که نور بی‌آن‌که قوانین جهان نقض شود، بر تاریکی غلبه می‌کند، در سوگ‌آسود بازآفرینی می‌شود. در نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، فانتزی حکایتی مذهبی نیست، اما ساختار جهانش بگونه‌ای طراحی شده که امکان بازگشایی ناگهانی معنا را داشته باشد، همان‌گونه که در الاهیات مسیحی، رستگاری نتیجه‌ی گشایش ناگهانی و بی‌نقص نظم الهی می‌باشد.

بهمین دلیل برای تالکین، سوگ‌آسود نقطه‌ی پیوند میان دگرآفرینش و ایمان بود: هنر انسان جهانی می‌سازد که در آن امید ممکن‌است، و این امکان بازتابی از ساختار آفرینش الهی است، نه تقلید آن، بلکه انعکاس آن.

در پایان، باید یادآور شوم که سوگ‌آسود نتنها واپسین بخش از نظریه‌ی تالکین درباره‌ی فانتزی، بلکه لحظه‌ایست که در آن فانتزی به کامل‌ترین شکل خود می‌رسد: لحظه‌ای که جهان دوم به خواننده نشان می‌دهد که معنای پنهان روایت از ابتدا در دل جهان وجود داشته‌است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NAHIT
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 4)
عقب
بالا پایین