انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

هوالمحبوب

با سلام

در این تاپیک معنای کلماتی که برامون جالب هستن رو قرار میدیم

۹۹.۰۵.۱۰


:icon12:​
 
آخرین ویرایش:
ژکیدن



[ژَ / ژُ دَ] (مص) با خویشتن دمدمه کردن از دلتنگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تاسیان





[گیلکی] حالتی که به خاطر نبودن کسی به انسان دست می دهد. دل و دماغ هیچ کاری را نداشتن. دلتنگی غریب. غم فزاینده

ـ همچنین نام کتابی از امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (سایه)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یار.



*(اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلتنگی [ دِ ت َ ] : گرفتگی دل از اندوه.

دلتنگی، مزخرف‌ترین احساس شیرین رنج‌آور دلنشین سوزناک خوشایند مسکوت کننده‌ی مهیج نامطلوب دوست‌داشتنی عذاب آور مطبوع دردناک برانگیزنده‌ی جانگداز سکرآور لامروت ناگسیخته و ناگسستنی قلب و روح و جان آدمیزاد است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
توی افغانستان به خانم باردار میگن :
"دو جان"
زیباست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏در آئینِ ذن دو واژهٔ ناب هست: یکی wabi (اندوه ناشی از طبیعی بودنِ شگفت‌انگیزِ چیزها) و دیگری yugen (احساسِ غریبه بودن). این دو واژه، موقعیت ما در جهان را خلاصه می‌کنند: جهان، مثل خانه، برای‌مان آشناست، و هم‌زمان، به ما احساسِ غریبه‌گی می‌دهد: در خانهٔ جهان‌ایم، اما میزبان نیستیم.

• توییتر ابراهیم‌ سلطانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


واژه‌ای هست در ادبیات آلمانی، به ااسم”fernweh” به معنیِ احساس دلتنگی برای جایی که هیچ‌وقت نبودی و نرفتی.
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏خسته

‏( خَ تِ ) ۱- (ص مف .) مجروح ، آزرده . ۲- فرسوده رنجدیده . ۳- (اِ.) زمینی که از بسیاری آمد و شد، خاک آن کوفته و نرم شده باشد.
 
آخرین ویرایش:
《دل شکستن》
_رنجاندن.
_آزرده کردن.
_با ستمی یا سخنی یا عمل زشتی قلب کسی را متاثر و رنجیده ساختن.
_از امیدی مایوس کردن.
_ناامید کردن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین