حالِ من بد نیست، دلم گرفته است . مثل همیشه زندگیم پر از فقر است و هیچ چیزم درست نیست، نه قلبم سیر است، نه بَدنم و نه به چیزی اعتماد دارم . به هر حال برای آنکه آدم بجایی برسد باید محدودیَتهای زیادی را تحمل کند . نیما که تقریباً شاعرترین شاعر امروز است میگوید:
تا نه داغی بیند
کس به دوران نه چِراغی بیند
یا:
باید از چیزی کاست
تا به چیزی افزود .
مسأله همین است . یعنی اگر بخواهی شاعِر باشی خودت را قربانی شعر کن . از خیلی حرفها و حِسابها بگذر . خیلی خوشبختیهای ساده و راضیکننده را کناربگذار . دور خودت را دیواری بساز و در داخلِ محیط این دیوار از نو شروع کن به بدنیا آمدن و شکل گرفتن و کَشف کردن معانی مختلفِ مفاهیم مختلف .
من همین کار را میکنم، اما تلخ است، خیلی تلخ است . و اِستقامت و ظرفیت میخواهد ..
بعضی وقتها فکر میکنم که ترک کردن این زندگی برایِ من در یک ثانیه امکان دارد چون به چیزی دلبستگی ندارم . آدمی بیریشه هستم . فقط دوست داشتن من است که حفظم میکند اما فایدهاش چیست .
آه فری جانم نمیدانم چرا این حَرفها را مینویسم، اما دلم گرفته، گرفته، گرفته و در اینجا خیلی تنها افتادهام، شماها هَمه رفتهاید . مادرم همیشه غصهدار است و به پدرم فقط می شود سلام گفت .
#فروغ_فرخزاد
- از میانِ نامههایِ فروغ به فریدون فرخزاد