[ عزیز نسین ]

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

مِحمِت نُصرَت[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] معروف به [/BGCOLOR]عَزیز نِسین[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] ([/BGCOLOR]۲۰ دسامبر[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BGCOLOR]۱۹۱۵[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] – [/BGCOLOR]۶ ژوئیه[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BGCOLOR]۱۹۹۵[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)]) نویسنده، مترجم و [/BGCOLOR]طنزنویس[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] اهل [/BGCOLOR]ترکیه[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)] بود.[/BGCOLOR]


[BGCOLOR=rgb(255, 255, 255)][ مرداد ماه نودُ نه ][/BGCOLOR]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر صدایی از گذشته
تو را به روزهای قدیمی دعوت کند
بدان که تنهایی...

| عزیز نسین |

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حدس می‌زنم
که خواهی گریخت
التماس نمی‌کنم
از پی‌ات نمی‌دوم
اما صدایت را در من جا بگذار!

می‌دانم

که از من دل می‌کنی
راهت را نمی‌بندم
اما عطر موهایت را در من جا بگذار!

می‌دانم

که از من جدا خواهی شد
خیلی ویران نمی‌شوم
از پا نمی‌افتم
اما رنگت را در من جا بگذار!

احساس می‌کنم

تباه خواهی شد
و من خیلی غمگین می‌شوم
اما گرمایت را در من جا بگذار!

فرقش را با حالا می‌دانم

که فراموشم خواهی کرد
و من اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم‌انگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار!
هر طور شده خواهی رفت
و من حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار!

| عزیز نسین |


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی زود می رسم

مثل وقتی که به دنیا آمدم

گاهی اما خیلی دیر

مثل حالا که عاشق تو شدم در این سن و سال

من همیشه برای شادی ها دیر می رسم

و همیشه برای بیچارگی ها زود

و آنوقت یا همه چیز به پایان رسیده است

و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است



من در گامی از زندگی هستم

که بسیار زود است برای مردن

وبسیار دیراست برای عاشق شدن

من بازهم دیر کرده ام



مرا ببخش محبوب من

من بر لبه عشق هستم

اما مرگ به من نزدیکتر است.



| عزیز نسین / ترجمه: رسول یونان |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در سرزمینی که اکثریت مردم ندارند.
اکثریت مردم فقیرند
توی چنین مملکتی باید
به ثروتمندان خندید

و از ثروتمند شدن خجالت کشید!...
 
عقب
بالا پایین