آنچنان ورد زبانم شده ای
جانانم
گویی یک آن نبرم نام تو
من میمیرم
گفته بودم که برایم ، به مصداق نفس
میمانی؟
نام تو ، جسم تو ، برای من حیاتی است
بگو میدانی؟
مثلِ عکاســی ماهر نگاهت میکنم…
از نزدیک ترین زاویه یِ ممکن،
و سرت را دقیقاً رو به رویم نگه می دارم
خورشید را رویِ صورتت پخش می کنــم
و در ذهنم
از امروز تو عکس می گیرم،
برای روزهایی که نیستی…!