به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

"دَر آغـــوشِ قـٰـابِ عکــسِ تـَـک نـَـفـَرِه"

یک جهان شعـــــر سرودم که بفهمی تنها
محض لبخند تو شاعر شده‌ام خوش انصاف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: "AshoB"
شک ندارم مادرم فهمیده من میخواهمت
سجده های آخرش ، این روزها طولانی است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعضی شبها
زودتربخوابید!
ازساعت۲شب به بعد،

خاطرات واردجزئیات میشوند.....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رُژ اگر دارد لبت
دوری کن از پیراهنم
مادرم با دست میشوید

لباسم را هنوز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خواستنت
"گلیمی" بود که همیشه
پاهایم از آن بیرون میزد ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به فاصله ی بینمان بگو:
کوتاه بیاید ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنچنان ورد زبانم شده ای
جانانم
گویی یک آن نبرم نام تو
من میمیرم
گفته بودم که برایم ، به مصداق نفس
میمانی؟
نام تو ، جسم تو ، برای من حیاتی است
بگو میدانی؟
 
آخرین ویرایش:
مخترع دوربین عکاس‍‍ی
اگر می دانست
ساعتها حرف زدن
با یک عکس بی جان
چه بر سر آدم می آورد
هیچگاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!

#علی_سلطانی
 
آخرین ویرایش:
خنده ی تلخ

ک عکاس

پس از سیب گرفت

یادگاریست

که آدم سر عشقش دارد
#هیوا
 
آخرین ویرایش:
مثلِ عکاس‍‍ــی ماهر نگاهت میکنم…
از نزدیک ترین زاویه یِ ممکن،
و سرت را دقیقاً رو به رویم نگه می دارم
خورشید را رویِ صورتت پخش می کنــم
و در ذهنم
از امروز تو عکس می گیرم،
برای روزهایی که نیستی…!
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
بالا