هیچ کس به ما نگفت به کارِ هم ، کار نداشته باشیم ، که با کوچک کردنِ آدم ها ، احساسِ بزرگی نکنیم ، که با قضاوت کردن و وصله چسباندن به دیگران ، نُقلِ هیچ مجلسی نباشیم !
کسی نگفت حقِ دخالت در افکار و باورهایِ هم را نداریم ،
که با خط زدنِ آرزویِ دیگران ، به آرزویمان نخواهیم رسید ،
که با زمین خوردنِ هیچ کس ، سربلند یا خوشبخت نخواهیم شد !
تا به اینجا رسیدیم ؛
جایی که سرهایمان همه جا هست ، جز در کار و زندگیِ خودمان !

#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زندگی‌ات را به تعویق نینداز؛

برای هیچ‌کس،

برای هیچ چیز!

نگو تا رسیدن فلان آدم و فلان شرایط و فلان موقعیت صبر می‌کنم،

نگو دلخوشی‌ها برای خوش کردنِ حال دلم بیش از اندازه کوچکند،

نگو بعدا که اوضاع بهتر شد دستی خواهم کشید به سر و گوش احوالم، که احوالت را بندِ اوضاع و شرایط نکن.

که لازم است همیشه خوب باشی، همیشه بخندی و همیشه دلت خوش باشد...

شادی‌ها و لبخندهاتان را برای روز مبادا کنار نگذارید، منتظر نمانید، عجول باشید؛

که زندگی چایی‌ست در مسیر باد و خیلی زود از دهان می‌افتد...



#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من از سر دنیا، دست بر نخواهم‌داشت، که دنیا بدجور به من بدهکار است.
من دلخوشی‌های زیادی از او طلب دارم، من آرامش، من عشق، من کودکی‌ام را، نوجوانی‌ام را، من جوانیِ مادرم را... از او طلب‌کارم.
من از سرِ دنیا، دست برنخواهم‌داشت، همیشه تلاش خواهم‌کرد و بی‌تفاوت به هیاهوی بی‌معنی او، صبورانه ادامه‌ خواهم‌داد و میوه‌‌ی آرزوهایم را دانه دانه خواهم چید، من تلاش خواهم‌‌کرد و جهان خودم را جوری که خودم دوست دارم خواهم‌ساخت،
و اهمیت نخواهم‌داد که دنیا مرا سر به زیر و منفعل که باشم، دوست‌تر دارد!
من از سر دنیا دست بر نخواهم‌داشت،
و دلخوشی‌های خودم را از حلقوم دنیا بیرون خواهم‌کشید.


#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من خدای جنگ‌های تک‌نفره‌ام.
یک‌تنه توی ذهنم با هزاران نفر می‌جنگم و زخمی‌شان می‌کنم و در واقعیت، به صورتشان لبخند ملیحی می‌زنم و رد می‌شوم. مثلا بارها توی ذهنم دعوا می‌کنم و تا مرز کُشت می‌زنمتان، شما اما فقط سکوت مرا می‌بینید و متانت و آرامشم را تحسین می‌کنید! نمی‌دانید چقدر از رفتار یا حرفتان رنجیده‌ام و چقدر بیزار بوده‌ام از اتفاق یا اتفاقاتی که افتاده! نمی‌دانید همان لحظه چه رنج یا نفرتی در من هست و چقدر خودم را نگه داشته‌ام تا انزجار و اندوه از کنج لبخندها و وقارم چکه نکند!
فکر می‌کنم بیشتر ما آدم‌ها همین باشیم؛ خدای جنگ‌های تک نفره‌ی مجازی، و پیروزِ میدان‌های بدون حریف!
که در ذهنمان می‌جنگیم و زخمی می‌کنیم و شکست می‌دهیم و در واقعیت یک کاملا راضیِ ساکت و آرامیم، با لبخند کِش‌دار عمیقی بر ل*ب...



#نرگس‌صرافیان‌طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک خسته نباشید به خودم؛ که سال‌هاست کم نیاورده، که سال‌هاست هدف‌های خودش را ب*غل گرفته و از آن‌ها در مقابل نشدن‌ها محافظت کرده.
یک خسته نباشید به خودم که بیش از ظرفیت توانش جنگیده، که سپاه سختی‌ها را کنار زده و خودش را تا قله‌های بعید آرامش رسانده.
یک خسته نباشید به خودم که از محدودیت‌ها فرصت ساخته و با ناملایمتی‌ها مدارا کرده.
یک خسته نباشید به دلم، به روحم، به احساسم...
باید به خودم کمی استراحت بدهم، باید کمی از شلوغی‌ها دور باشم و آرام‌تر شوم، باید برای مدتی به چیزی فکر نکنم.
که خودم را بردارم ببرم جایی به دور از این حوالی و کمی خستگی بتکانم و نگران چیزی نباشم.
یک خسته نباشید به من، به تو و به تمام آنان که هدف داشتند، تلاش کردند و تسلیم نشدند.



-نرگس صرافیان طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرام باش... درست می‌شود!
نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست.
آفتاب می‌تابد، شاخه‌ها جوانه می‌زنند
و تمام شکوفه‌های در انتظار متولد خواهند شد.
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمی‌ایستد.
و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی‌ماند.
نور، سپاه سیاهی را می‌درد حتی اگر به قدر روزنه‌ای باشد و بهار، هزار هزار زمستان را سبز می‌کند.
روزهای سخت رو به پایان است، آرام باش.


_نرگس صرافیان طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم ها گاهی دوست دارند قدم بزنند
و به هزار فکرِ نکرده بپردازند !
بعد باران بزند
و اصلا نفهمند کِی خیس شده اند ...
آدم ها دوست دارند دیوانه باشند !
آهنگِ مورد علاقه شان را رویِ جدولِ کنارِ خیابان بلند بلند بخوانند ...
هوا را با تمام جدول مندلیفش نفس بکشند
و از تهِ دل بخندند ...
چند شاخه گل بخرند، ساقه یِ آن را کوتاه نکنند و معتقد باشند همینجوری اش هم خیلی دوست داشتنی تر است ...
آدم ها ، خیلی چیز ها دوست دارند
اما یادشان میرود که می توانند آن ها را داشته باشند ...

-نرگس صرافيان طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک عده هستند که وقتی
کنارشان از عشق صحبت میکنی
میخندند و میگویند عشق؟! عشق دیگر چیست؟! مگر وجود دارد؟! جمع کنید این بساط را عشق کجا بود...
نگاه به خنده این آدم ها نکن،این خنده شان از هزار گریه بدتر است...
این ها جگرشان برای عشق سوخته که این طور از عشق میگویند
این آدم ها زمانی عاشق بودند ولی با چشمهای خودشان خیلی چیز ها دیدند،خیلی چیزها شنیدند و انگشت خود را در حلقشان کرده و هر چه عشق و احساس بود بالا آوردند...
از همان زمان متنفر شدند از عشق از محبت از هر چه احساس...
این ها یک روزی یک جایی باز هم عاشق میشوند ولی خدا میداند چقدر طول میکشد تا از ته دلشان بار دیگر به کسی اعتماد کنند.

•نرگس صرافیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دردها معلم‌اند، معلمانی سخت‌گیر اما هدفمند!
هیچ دردی بدون رسالت نیست، هیچ دردی بدون درس نیست، هیچ دردی بدون تکلیف نیست.
آدمی از بدو تولد، معلمان زیادی دارد، اما دردها بی‌رحم‌ترینشان‌اند.
در سخت‌ترین شرایط، به جای رهایی، زخمی‌ترت می‌کنند تا به شیوه‌ی خودشان قد بکشی و رشد کنی.
دردها صبر و طاقت تو را اندازه می‌گیرند و تا جایی که طاقتت هست، تحت فشارت می‌گذارند و تا درسَت را یاد نگرفتی رهایت نمی‌کنند.
مکتب درد، مکتبی واقعیت‌گراست و بدون تمایز قائل‌شدن، از شاگردانش آزمون می‌گیرد و بدون ارفاق، نمرات را روی رفتار و گفتار آن‌ها حک‌ می‌کند.
درد، آدم‌ها را قدردان داشته‌هایشان می‌کند و بی‌تفاوت‌تر به نداشته‌هایشان.
فارغ‌التحصیلان مکتب درد، زندگی را جور دیگری می‌فهمند، جور دیگری نفس‌ می‌کشند و جور دیگری احساس‌ می‌کنند،
فارغ‌التحصیلان مکتب درد، دو گونه‌اند؛
یا مهربان‌تر از قبل می‌شوند، یا نامهربان‌تر، خشمگین‌تر، بی‌رحم‌تر...

•نرگس صرافیان طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر به زودی سیاره‌ی ما توسط سیاهچاله‌ای بلعیده شود چه؟ یا پروژه‌ای مرموز علیه نوع بشر در حال انجام باشد و طی آن دو سوم آدم‌ها از بین بروند و من و تو جزء آن‌ها باشیم؟ اگر زمین زودتر از چیزی که پیش‌بینی شده به خورشید نزدیک شود و حیات این سیاره از هم بپاشد؟ اگر شهاب‌سنگ عظیمی با سیاره‌مان برخورد کند؟ اگر پلانکتون‌ها نابود شوند و فرایند فتوسنتز منتفی شود؟ اگر جاذبه از بین برود و ابرها نبارند؟ اگر زمین از مدار خارج شده و با سیاره‌ یا جرم آسمانی دیگری برخورد کند؟
چقدر اگر! و چقدر دلیل برای اینکه نگران باشیم !
در جهان اتفاقات عجیب و ترسناک زیادی‌ست که احتمال وقوع‌شان می‌رود و ما حتی به آن‌ها فکر هم نکرده‌ایم! که اگر بخواهیم فکر کنیم، هیچ انگیزه و امیدی برای ادامه باقی نخواهدماند! پس تا هستی؛ از طلوع لذت ببر، با شاخه‌گلی ذوق کن، با فنجان چایی مس*ت شو، عاشق باش و دلخوش به جزئیات ساده‌‌ای که می‌بینی. که زندگی ادامه دارد و ما چاره‌ای به جز ادامه دادن و رشد کردن نداریم، حتی اگر به خورشید و مرگ پلانکتون‌ها و افق رویداد سیاه‌چاله نزدیک، یا در دل پروژه‌ای مخوف، علیه بشریت باشیم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین