انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


در این تاپیک با نوشته‌های زیبای نرگس صرافیان همراه می‌شویم✍

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم هایِ بی معرفتی هستیم !
زود برایِ هم تکراری می شویم
زود از هم خسته می شویم .
انگار عاشق شدن را یادمان نداده اند
پایِ حرف ماندن را ،
وفاداری را ؛
یادمان نداده اند .
اولش برای به دست آوردنِ هم ، به هر دری می زنیم
به هم که رسیدیم ؛
مقایسه می کنیم ،
دنبالِ عیب هایِ هم می گردیم ،
و راحت از هم سیر می شویم .
انصافا که آدم هایِ بی اراده و سر درگمی هستیم ،
به حرف و قول هایمان هیچ اعتباری نیست .
ما یک مشت بازنده ایم
که انتقامِ نداشته هایمان را ؛
از رابطه ها و آدم هایِ بی گناه می گیریم .


#نرگس صرافیان طوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تصور کن چشم وا کنیم و ببینیم آدم‌ها جشن گرفته‌‌اند، آوای شادی و رهایی در تمام کوچه و خیابان‌های شهر پیچیده، خبرها و حادثه‌ها خوب‌اند و آدم‌ها خوب‌تر...
روزی که همه بدون هراس، یکدیگر را ب*غل می‌کنند و کوچه و خیابان پر است از آدم‌های شاد و آسوده‌ای که دیگر نیازی نیست برای زنده‌ماندن، هیچ فاصله‌‌ای را مراعات کنند.
هیچ‌کس ماسک به چهره ندارد و کسی از نزدیک‌ شدن به آدم‌های دیگر نمی‌ترسد.
روزی را تصور کن که جهان، جامه‌ی بهبود پوشیده و جهانیان به شکرانه‌ی این بهبود، بار دیگر از ته دل می‌خندند.
روزی را تصور کن که «شادی» غیرممکن نیست، «لبخند» غیر ممکن نیست، «رهایی» و بهبود غیرممکن نیست. و «عشق» بلامانع است، و «آغو*ش» بلامانع است و «زیستن» ، آه، بدون دغدغه زیستن....
همین روزها جهان یاد می‌گیرد زخم‌هایش را ترمیم کند و ما بلد می‌شویم یک‌بار برای همیشه بابت تمام دردهایی که کشیدیم گریه کنیم، اشک‌هامان را پاک کرده، به آینده‌ای بهتر چشم بدوزیم و فراموش کنیم روزهای پیش از این، تا چه اندازه مضطرب، و چقدر غمگین بودیم.



#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زیاد که شاد باشی و بخندی، متهم می‌شوی به سبک‌سر بودن و سرخوشی، زیاد که اظهار به شادی نکنی، افسرده و دلمرده خطابت می‌کنند.
زیاد که قبراق و سرزنده باشی، از دید دیگران، بی‌خیالی و خودخواه، حالت که خوب نباشد و برای سلامتی‌ات محتاط باشی، می‌گویند داری تمارض می‌کنی.
زیاد که منظم و حساس باشی، می‌شوی وسواسی و زیاد که درگیر نظم و ترتیب نباشی، می‌شوی شلخته و بی‌نظم.
زیاد که سفر بروی و راحت برای خودت خرج کنی، می‌شوی خوش‌گذران و ولخرج، و زیاد که خانه بمانی و در خرج کردن جانب احتیاط را بگیری، می‌شوی گوشه‌گیر و خسیس!
این معیار عموم آدم‌هاست که معمولا در قضاوت کردنشان میانه را نگه نمی‌دارند و هر چقدر هم در رفتار و منشت احتیاط کنی، آخر به چیزی متهمت می‌کنند.
بام قضاوت، به شیروانی بلندی می‌ماند با شیب بسیار تند که آدم‌هایی که از آن بالا می‌روند، ناگزیر، یا از این سمت می‌افتند، یا از سمت دیگر و هیچ‌کس توان ایستادن در میانه‌ی این بام را ندارد.
پس بیخیالِ حرف مردم! درگیر قضاوت‌ها نباش و هرجور راحتی زندگی کن.



#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرام باش ! درست می شود . .

نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست.

آفتاب می تابد،شاخه ها جوانه می زنند

و تمامِ شکوفه های در انتظار متولد خواهند شد.

هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمی ایستد

و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی‌ مانَد.

نور، سپاه سیاهی را می درد

حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد و بهار،

هزار هزار زمستان را سبز می ‌کند.

روزهای سخت رو به پایان است، آرام باش . .


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جا نزن !
جسور باش ...
این قانونِ ارتفاع است ؛
هرچه بیشتر اوج می گیری ؛ باد و باران ، بی رحم تر می شود ،
و نفس کشیدنت سخت تر !
تو اما محکم باش !
نه به زمزمه یِ پرنده هایِ پایین دست ، توجهی کن ،
نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود !
عقاب باش !
ارتفاعاتِ بالا ، جایِ پرنده هایِ ضعیف نیست !



#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان


خدایا ما را به غصه‌های معمولی‌مان برگردان، به قسط‌های عقب افتاده، امتحانات پایان ترم، ترافیک‌های طولانی، خیابان‌های شلوغ، دغدغه‌های زیاد، هدف‌های سخت، خستگی‌های مفرط... به همان روزها که همدیگر را قضاوت می‌کردیم و به قضاوت‌های هم توجهی نمی‌کردیم! به همان روزها که دنیا هنوز اینقدر آلوده نبود، که آلوده بود و حاد نبود، که آلوده بود و از آلودگی‌اش نمی‌مردیم. که دلواپس حالِ عزیزان‌مان بودیم، نه جان‌شان!
ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریزپا نبود، که می‌شد لابه‌لای همین مشکلات و دغدغه‌های ریز و درشت، با خیالی آسوده فنجانی برداشت، چایی ریخت، کنار پنجره‌ای ایستاد و در کمال اطمینان و آرامش، نفسی عمیق کشید. که می‌شد کسی را به آغو*ش کشید و آرام شد، می‌شد دستان کسی را گرفت و بدون هراس، تمام شهر را قدم زد و غصه‌ها و دردها را فراموش کرد.
دلمان لک زده برای یک آغو*ش، یک لبخند، یک خیالِ تخت...
دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی...
خدایا در آغوشمان بگیر که خسته‌ایم،
خودت حال زمین را خوب کن...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من مدیونم ؛
به همه ی آنهایی که به اعتمادم خیانت کردند و به من یاد دادند که محتاط تر باشم
به همه ی آنهایی که در حقم دشمنی کردند و به من یاد دادند که با هرکسی دوستی نکنم
و به همه ی کسانی که به من حسادت کردند ، سعی کردند تحقیرم کنند و ناخواسته مرا به سمت بهتر شدن سوق دادند
از زخم هایم درس می گیرم و قوی تر می شوم
از شکست هایم پله می سازم و موفق می شوم
آرامشِ مدام ،سهم عابران جاده های بی مقصد و هموار است
اما ؛
برای فتحِ قله هایی که جایِ هرکس نیست
باید رنج هایی کشید که کارِ هرکس نیست ،
باید جور دیگری دوام آورد ...



#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
«تنهاترین نهنگ دنیا» به خاطر تفاوتش در تولید صدا و انتخاب مسیر مهاجرتش در اقیانوس، تنها بود. تنها آواز می خواند و تنها سفر می کرد و هیچ کس قادر نبود که سکوت سرشار از آواز او را بفهمد و برای تنهایی اش کاری کند.

تنهایی، به خاطر تفاوت هاست، تفاوت هایی که گاه ملموس اند و گاه ناملموس. گاهی آن قدر ناملموس که تو از عمق جانت فریاد می زنی و حتی صدایت را کسی نمی شنود، کسی نمی فهمد همین لحظه چقدر محتاج همدردی هستی و چقدر دوست داری یک نفر از راه برسد و تو را از اقیانوس بی پایان تنهایی ات بیرون بکشد. آدم ها از کنارت عبور می کنند و تو را آرام و خونسرد و بی نیاز می یابند درحالی که همان لحظه تو داری از درون، به فاجعه آمیزترین حالت ممکنِ یک انسان، فرو می ریزی. تو ساکت به نظر می رسی و حتی کسی فکرش را هم نمی کند که این سکوت، حامل فریادهای زیادی ست که از روی استیصال و ناچاری درون خودت دفن کرده ای.
تو ناگزیری تنها بمانی و تمام اقیانوس بی انتهای زندگی ات را یکه و تنها طی کنی، هرچند به دید آنان که قادر نبودند آوای استیصال تو را بشنوند و حرف های ناگفته ی تو را بفهمند، مغرور و گوشه گیر به نظر می رسی.
ما آدم ها همه مان در حجم وسیع جهان تنهاییم، چون هرکدام فرکانس متفاوت خودمان را برای زیستن داریم و توسط کسی جز خودمان فهمیده نمی شویم.

دانشمندان نزدیک به یک دهه، تنهایی یک نهنگ را زیر نظر گرفتند تا علت این تنهایی را بفهمند،
به راستی چه کسی؟
چه کسی برای تنهاییِ دسته جمعیِ آدم ها کاری خواهد کرد؟!

نرگس صرافیان طوفان​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جمعه ها ؛
باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ
دور شد از قیل و قال ...
جمعه یعنی حالِ خوش ؛
جمعه یعنی ؛ بیخیال ... !​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین