دلنوشته عباس معروفی | انجمن کافه نویسندگان

نمي‌دانم چرا
هر وقت مي‌روي سفر
زندگي من
خيلي دلتنگ مي شوم
مثل لحظه‌اي
که گفتي برام سيب بخر
جاي من
در آغو*ش تو
امن‌ترمي‌شود
با هرنگاهي
لبخندي
حرفي
شهر به شهر تنم
فتح شده
با کلمات توست
حالا
زندگي‌ام‌ را
قد وقواره‌ي تو
مي‌برم ومي‌دوزم
خواب بهانه است
که باشي
در بستري
که تو رانفس مي‌کشد
مي‌درخشي
لاي ملافه‌ها
پيدات نمي‌کنم
با دست‌هام
با چشم‌هام
هر بار
تو را کشف مي‌کنم

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
براي تو مي سرايم
عاشقانه‌هاي ناب را
براي کسي مي‌سرايند
که شعله‌ي اميد
در چراغ انتظار
پِت پِت کند
و فانوس راه
خاموش و آويخته باشد
به ديوار
من اما
براي تو
کلمه کم مي‌آورم
بانوي من
شعر بلد نيستم
وقتي آمدي
با چشم‌هام مي‌گويم
عاشقانه‌هاي ناب را
براي آدمي مي‌خوانند
تا از رنگ کلمات
خود را بيارايد
و زيباترين لباس‌هاش را
براي معشوق به تن کند
من اما
لباسي به تنت نمي‌گذارم
عاشقانه‌هاي ناب را
براي زني مي‌گويند
که با عطر کلمات
شبي
دل‌آرام شود
من اما
قرار ندارم
شبي آرام براي تو بسازم

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ببين
تو جاودانه شدي
اين قلب براي تو مي تپد
اين دست ها تنت را
به حافظه ي جانش سپرده
اين نگاه رد آمدنت را
از ته خيابان مي گيرد هر روز
اين قلم براي تو
مي چرخد هنوز
در دلم شاعري
همچو شمع شعله مي کشد
پروانه ي نارنجي من
هر قطره که مي چکم
يک شعر به دامنت مي افتد
بزن به موهات
و راه بيفت
مي خواهم آمدنت را
قاب کنم.

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
داشتم نگاهت مي کردم
نگاهت مي کردم
گفتم واي ! چه زيبا شده اي ! بانوي من
دستم را گرفتي
خدا گفت : چه لحظه‌ي باشکوهي
شماها عشقبازي کنيد, من هم خدا مي شوم و
خلقت جهان را شروع کرد
سه روزش صرف اندام تو شد
سه روزش خرج دست هاي من
روز هفتم صداي تو را جوري درآورد که تا ابد دلم بريزد

عباس معروفي
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از نگاهت
از بودنت
از جاي دست هام روي تنت
از دمپايي هات که زير تختم پيدا مي شود
از صدات که لاي نفس هام ناپيدا مي شود
از خوابي که تو را به من رسانده
از بوي تنت که لاي ملافه هام مانده
از خطوط کف دستم
از سايه ات پشت پنجره
از هيجانم پشت در
از تپش هاي نابه هنگام قلب من
از جست و خيزهاي دل تو
از حرفهات
مي فهمم که دوستت دارم
از راه رفتن با تو کنار رود
از گذشتن از چهارراه
از نگاهت کردن
از باهات حرف زدن
از با هم غذا خوردن
از خواب تو را ديدن
از صداي پاهات
از خنده هات
از تو را بوسيدن
از گوشه هاي ل*ب هات
مي فهمم که دوستم داري

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتي قلبم در دل تو مي تپد
چه جوري از خودم بگويم ؟
وقتي تو را صدا مي کنند
من بر مي گردم
چه جوري اسمم يادم بماند ؟
من که ديگر من نيستم
من سبز آبي کبودم
تو
دست هات را بگذار توي جيبم
راه برو
مي بيني ؟
من توام
آنقدر توام
که از خواب خودم
پر مي کشم به خواب تو
آنجا
باز خودم مي شوم
باز عاشقت مي شوم
بخواب نارنجي من
بيدار نشو
هيس
بگذار هنوز نگاهت کنم

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتي هستي
دست هاي من
مهريه ي تن توست.
وقتي نيستي
دلم مي خواهد دست هام را
از زندگي ام کنار بگذارم
وقتي هستي
دست هاي من
به اندامت چه مي آيد
وقتي نيستي
اين دست هاي از تو بي خبر
گياهي مرده است
که خواب آن را برده است
حالا
دست هاي تو کجاست
که از آن سراغ تنم را بگيرم ؟

|عباس معروفی|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنهاتر از خدا
شهرزاد قصه های خویشم
فرهاد فلک شده
تیشه به کوه زندگی ام می زنم
تمام عمر
در انتظار یک بوسه
از تو
نوشته ام
بانوی زیبای من!
تمام عمر تراش می زنم خودم را
و در سرم صدای توست
صدای تیشه نیست
صدای کفش های توست
وهم و اندیشه نیست
صدای پای توست.
بعد
به دنیای خواب می روم
تا به خواب شیرین
ببینمت.

|عباس معروفی|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر چیز را هم
که تقصیر من بیندازی
عاشق شدن من
تقصیر توست .

|عباس معروفی|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دنبال وجهي مي گردم
که تمثيل تو باشد
زلالي چشم هات
بي پاياني ي آسمان
مهرباني ي دست هات
نوازش گندمزار
و همين چيزهاي بي پايان
نمي دانستم دلتنگيت
قلبم را مچاله مي کند
نمي دانستم وگرنه
از راه ديگري
جلو راهت سبز مي شدم
تمهيدي ، تولد دوباره اي ، فکري
تا دوباره
در شمايلي ديگر
عاشقت شوم
گفته بودم دوستت دارم ؟

|عباس معروفي|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین