|یه خط طوری|

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
.‌‎گفت: من نام تو را نیز نمی‌دانستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
?⃟?•• ιи му νєѕѕєℓѕ уσυя ℓσνє ιѕ ɢσιиɢ σи
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ولی تو در حافظه‌ی تک‌تک سلولهای تنم میمانی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو رَگاى من عِشق طُـ پيش ميرِه((:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شادیِ کوچکی می‌خواهم ؛

آنقدر کوچک که کسی نخواهد

آن را از من بگیرد ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
?⃟?•• ●━━━ I ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ I ʟᴏᴏᴋ ᴀᴛ ʏᴏᴜ ━─ ⇆
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوستت دارم را ، مَـن نِگاه میڪنم طُـ بِفَهم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من در پناه شب

از انتهای هر چه نسیم است

می وزم

من در پناه شب

دیوانه وار فرو می ریزم

با گیسوان سنگینم

در دستهای تو...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"یک نفر باشد

که تمامش فقط سهم من باشد

و تمام من، فقط سهم او"

تنها توقع‌ ام از زندگی همین بود ..



بله! حق با شماست

چه توقع زیادی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هستِ مان نیست میشود

در چشم به هم زدنی،

زمین گرد است

مرگ انکار ناپذیر و فراموشی،

نزدیک تر از همیشه به انسان

چه جرأتی دارند آنها که نامهربانند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین