|یه خط طوری|

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
از همه فرار میکردم در حالی که خودم جزئی از اونا بودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلم از اشکات شور میزد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نخ به نخ سیگارهایم با دود، ترسیم میکنند تصویر خاطرات را.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک زنده با وضوح کمتر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لم دادم تو یه بیخیالیه مطلق
تا چشم کار میکنه،عین خیالم نیس
...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شب‌ها، روزه‌ی خواب میگیرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روح من در پستوی مغزم می پوسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قبول حقیقت از بیان حقیقت سخت‌تره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در جست جوی مترسکی برای پراندن این افکار.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آسمون رو میکَند؛ میخواست چاه بزنه ازش هوا بکشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین