|یه خط طوری|

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ابوالحسن خرقانی را پرسیدند که: «تو را از مرگ خوف هست؟»

گفت: «مرده را خوف مرگ نبود.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاید یه رازی توی صداش بود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این سر شوریده بازآید به سامان؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تقصیر شما نیست ..

ما چشمامون لیزه میوفتید..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انگار بعضى حرفا رو مغز آدم پين می مونن..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
راستی، قصه‌ها که تمام می‌شوند، آدم‌ها به کجا می‌روند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گذشت آن زمانی که شب موهایت مرا به خواب دعوت میکرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کلیم کاشانی:



تا چشم تو دیدیم،

ز دل دست كشیدیم

ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چو گفتمش که دلم را نگاه‌دار! چه گفت؟

زِ دستِ بنده چه خیزد؟...خدا نگه دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏‌

‏ماشین زمان، فقط بوی عطر...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین