قسمت دهم:
کفش پاشنه بلند

حیف نون با خانمش رفت بازار کفش بخرن
زن به فروشنده گفت:
آقا، یه کفش پاشنه بلند می‌خوام
حیف نون:
نخیر، آقا کفش ساده براش بیارید
فروشنده :
آقا اجازه بدین خانم خودشون انتخاب کنن
حیف نون :
داداش، من قراره باهاش کتک بخورم یا تو؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قسمت یازدهم:
لامپ اضافی خاموش

شیخه داشت سخنرانی می کرد گفت : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود.
ناگهان در میان جمعیت، زن خود را دید. هول کرد و گفت: البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قسمت دوازدهم:
آپاندیسِ دو زن

مردی رفت پیش پزشک و گفت : دکتر زود بیا آپاندیس خانومم درد گرفته.
دکتر با تعجب گفت : من هفته پیش آپاندیس خانومت رو عمل کردم. مگه میشه یه نفر دو تا آپاندیس داشته باشه؟
مرد گفت : نه ولی یه مرد که میتونه دوتا زن داشته باشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قسمت سیزدهم:
خداوند استخوان‌هاي پوسيده را زنده مى کند

هرگاه زنى خسته و نالان از کار منزل را ديديد، فقط يک جمله بگوييد و در قدرت خداوند تأمل کنيد
"نمياى بريم بازار"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,729
پسندها
پسندها
12,865
امتیازها
امتیازها
323
سکه
334
قسمت چهاردهم:
شیر به از رمز گوشی

ﺯﻥ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﻣﺮﺩ: ﺧﯿﻠﯽ
ﺯﻥ: ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻦ
ﻣﺮﺩ: ﭼﻄﻮﺭﯼ؟
ﺯﻥ: ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﺑﺠﻨﮓ
ﻣﺮﺩ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﺷﯿﺮ ﺑﺠﻨﮕﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻮ !
ﺯﻥ: ﺭﻣﺰ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ
ﻣﺮﺩ: ﮐﻮ؟ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺮ بی همه چیز؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین