-
-
Alirix به موضوع اطلاعیه آغاز سری جدید مصاحبه با نویسندگان و شاعران | ۱۴۰۴ پاسخ داده‌است.۱۶. مصاحبه با نویسنده‌ی رسمی ادبیات: @آناشید لینک مصاحبه: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41361/post-352021 -
Alirix به موضوع مصاحبه مصاحبه با نویسنده‌ی ادبی [آناشید] پاسخ داده‌است.سلام. لطفا خودتون رو درابتدا معرفی کنید. (سلام عرض می‌کنم. آیلا نظام دوست هستم، دانشجو‌ی رشته‌ی روانشناسی هستم.) چگونه و چرا نوشتن...
-
Alirix موضوع مصاحبه مصاحبه با نویسنده‌ی ادبی [آناشید] را در تالار مصاحبه با نویسندگان اختصاصی فرستادهاستهوالکافی متن مصاحبه با نویسنده‌ی رسمی ادبیات بانو آیلار نظام دوست @آناشید خالق مجموعه دلنوشته‌های آغو*ش بی‌جسم مجذوب وداد گاهوک...
-
Alirix به موضوع فراخوان فراخوان جذب رمانخور | ۱۴۰۴ پاسخ داده‌است.درود لطفا یه گپ با من بزنید
-
اعلام آمادگی
-
Alirix به RÅTHĒMÃN نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته از نفس افتاده | RÅTHĒMÃN با
Like واکنش نشان داد.
پارت هجدهم: پروانه‌ای در خواب‌های یک قورباغه بعضی وقتا که آدم خواب میبینه با اینکه میدونه خوابه اما همچنان به خواب دیدنش ادامه میده... -
Alirix به RÅTHĒMÃN نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته از نفس افتاده | RÅTHĒMÃN با Like واکنش نشان داد.
پارت هفدهم: بوسه‌ات را شلیک کن همدیگر را می‌بوسند، بعد هر دو عقب عقب می‌روند، به فاصله ده قدم که از هم دور شدند آرام آرام دست‌هایشان...
-
Alirix به هوروس نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور با Like واکنش نشان داد.
دوگانگی خدا گاه‌گاهی که مستی بیش از مستی درونم را می‌بلعد، به خودم مشکوک می‌شوم: که نکند، همه‌ی این عبادت‌ها سوء‌تفاهمی قدسی بوده‌اند؟...
-
Alirix به marym نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه او همان‌جا می‌نشست | بی صدا، marym با Like واکنش نشان داد.
مرد جوان چشم‌هایش را باز کرد و با حیرت به چشمان عسلی او نگاه کرد. این چشمان برایش آشنا بودند؛ او همانی بود که شب‌ها با وحشت می‌دوید تا...
-
Alirix به مینِرا نوشته در موضوع در حال تایپ رمان عرصه تاریکی | گروه سوم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
اما می‌دانست که اگر تصمیم بگیرد چنین کاری کند معلم با صدای جیغ و دادهایش بیشتر از چیزی که هست او را از زندگی پشیمان خواهد کرد بنابراین...
-
برنمی‌گردی؟ چه گناهی کردم؟ سوالاتی که ذهنم را آشفته کردند حیرانم همچو کودکی که نمی‌داند کدوم عروسک‌اش را انتخاب کند. برنمی‌گردی...
-
نازنینم همچو قلبت بی‌رحم شده است و من در میان این بی‌رحمی دلم برایت تنگ شده.
-
در تنهایی، غم به سراغم می‌آید هر لحظه به یادم می‌اندازد که چقدر دلم برایت تنگ شده است. در تاریکی، خاطراتت همچو پرده‌ای سیاه می‌ماند که...
-
غم که در دلم کاشته شده، چه کسی آن را می‌فهمند؟ گفتم من را مرده روح بدان و زنده تن به خواب تو رفته‌ام و دیگر چشم باز نکردام درد من از...
-
خودم را ایثار کردم برای تو، ولی تو در نقطه‌ای دور ایستادایی و فداکاری‌هایم را تماشا می‌کنی و به ریش قلبم پاکم می‌خندی. درد عشقی...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
931
آخرین بازدیدکنندگان
- 931 بازدیدهای نمایه
