-
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با
Like واکنش نشان داد.
پالی طبق معمول بی‌صدا و ناگهانی ظاهر شد؛ نه در زد، نه حتی صدایی از قدم‌هایش شنیده شد، فقط مثل یک شبح وارد اتاق شد. ل*ب ورچیده بود و مرا... -
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
ایده‌ی مرخصی طولانی در کمیته‌ی اجرایی رد شد. گرچه قرار نبود کسی از تصمیمات آن گروه در جلسات خصوصی‌اش خبر داشته باشد، رودولف خیلی جدی به...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
پیوست سوم، فهرست کاملی از اموال شخصی بود؛ از اتاق نشیمن شروع میشد و به اتاق خواب خالی ختم میشد. هیچ‌کدوم از ما جرأت نداشتیم سر قابلمه و...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
- پس تقصیر منه؟ ما دنبال مقصر نیستیم. داریم دارایی‌ها رو تقسیم می‌کنیم. به دلایلی که فقط خودت می‌دونی، تصمیم گرفتی حقوقت رو سالی نود...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
کلر منتظرم بود وقتی حوالی شش به خانه رسیدم؛ زودتر از همیشه. میز آشپزخانه پر بود از یادداشت‌ها و برگه‌های اکسل. یک ماشین‌حساب هم آماده...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
او چند صفحه‌ای از کتاب را ورق زد، بعد تا انتهای ردیف رفت. من دنبالش رفتم، مطمئن بودم هیچ‌کس اطرافمان نیست. همان‌جا ایستاد، کتاب دیگری از...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
سؤالاتی که ذهنم را پر کرده بود، همه باید توسط هکتور پالما پاسخ داده میشد، آن هم خیلی زود. امروز چهارشنبه بود و من جمعه قرار بود بروم...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
وقتی او صحبت درباره‌ی مرخصی سالانه را تمام کرد، رفتیم سراغ بررسی فوری‌ترین کارها در دفتر من. داشتیم فهرست کارهای عقب‌افتاده را می‌نوشتیم...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
ما همیشه در مورد مسائل مالی‌مان صادق و باز بودیم؛ چیزی پنهان نمی‌کردیم. او می‌دانست که حدود پنجاه‌ویک هزار دلار در صندوق‌های مشترک...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
- خیلی خوبه. او از همان لحظه به پول فکر می‌کرد و من مشتاق بودم ببینم چقدر طول می‌کشد تا موضوع را مطرح کند. - در واقع، خیلی هم قابل...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
- یک ماه مرخصی بگیر. برو با بی‌خانمان‌ها کار کن، خالی بشی، بعد برگرد. الان وقت وحشتناکی برای رفتنه، مایک. خودت می‌دونی چقدر عقب هستیم...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
باورم نمیشد! این آدم‌ها کجا بودند در ماه‌های آخر زندگی لونتائه؟ آن بدن‌های کوچک که حالا توی تابوت‌ها خوابیده بودند، هیچ‌وقت این‌قدر...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
وقتی همه‌چیز ساکت شد، ارگ شروع به نواختن کرد؛ آهسته و غمگین. زیر پایم سر و صدایی بلند شد و همه سرها به عقب برگشت. کشیش به منبر رفت و از...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
سه‌شنبه زنگ زدم و گفتم مریضم. به پالی گفتم: - احتمالاً آنفلوانزاست. طبق آموزش‌هایی که دیده بود، شروع کرد به پرسیدن جزئیات؛ تب، گلودرد،...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
- اون هم منشی هست؟ - نه. ما منشی نداریم. خودت تایپ می‌کنی، پرونده‌ها رو بایگانی می‌کنی، قهوه درست می‌کنی. کمی به جلو خم شد و صدایش را...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
