-
-
به دوردست ها نگاه می کردم. باد مرا در بر گرفته بود و تنها صدایی که می آمد، صدای باد و خش خش برگ های درخت پشت سرم بود. رطوبت بعد از باران... -
لیبرتاس به موضوع در حال تایپ دلنوشته آسمان | طوفان شب پاسخ داده‌است.من روی صخره ی خیالات بودم خطرناک ولی خواستنی البته که من می دانستم،ولی خطرش را نادیده گرفتم . خطرش را بخاطر دنیای خیالاتش نادیده گرفتم...
-
لیبرتاس به موضوع چالش [تمرین نویسندگی]9️⃣ پاسخ داده‌است.ــ می دونی غمگین تر از تنهایی چیه؟ ــ آره! وضعیتیه که الان باهاش دست و پنجه نرم می کنم. درحالی که کسی پیشم نیست ،نه خانواده ای! نه...
-
لیبرتاس به موضوع در حال تایپ دلنوشته آسمان | طوفان شب پاسخ داده‌است.جالب است! هرچه بزرگ تر شدم بیشتر کنجکاو شدم. شادی چیست؟ آزادی چیست؟ به دنبالش رفتم، دویدم ولی هرچه بیشتر جون کندم هرچه تندتر دویدم دورتر...
-
لیبرتاس به موضوع چالش [تمرین نویسندگی]8️⃣ پاسخ داده‌است.وقتی که پژواک های امید در درونم به خاموشی گرایید چیزی نماند جز خستگی، خستگی سال ها شکست که تلاش را در درونم محو کرد ولی تو آمدی و...
-
لیبرتاس به موضوع در حال تایپ دلنوشته آسمان | طوفان شب پاسخ داده‌است.هوا گرم بود گرمایی سوزاننده همان گرمایی که ماه ها آرزویش را داشتم. موهام خیس عرق شده بود ولی آزار دهنده نبود، بدم نمی آمد بلکه دوستش هم...
-
لیبرتاس به موضوع در حال تایپ دلنوشته آسمان | طوفان شب پاسخ داده‌است.ــ تو چه چیزی را تحسین می کنی؟ ــ تحسین؟ فکر کنم آسمان را تحسین می کردم. ــ چرا؟ ــ نمی دونم! شاید..... شاید بخاطر اینکه روح آزادی داشت...
-
لیبرتاس به موضوع دلنوشته آسمان نوشته شده با خون انگشت های نویسنده در شبی طوفانی پاسخ داده‌است.ــ تو چه چیزی را تحسین می کنی؟ ــ تحسین؟ فکر کنم آسمان را تحسین می کردم. ــ چرا؟ ــ نمی دونم! شاید..... شاید بخاطر اینکه روح آزادی داشت...
-
لیبرتاس موضوع دلنوشته آسمان نوشته شده با خون انگشت های نویسنده در شبی طوفانی را در تالار متون نویسندگان ادبی فرستادهاستعنوان: آسمان نویسنده: طوفان شب ژانر: تراژدی
-
عنوان: آسمان نویسنده: شب طوفانی مقدمه: ــ تو چه چیزی را تحسین می کنی؟ ــ تحسین؟ فکر کنم آسمان را تحسین می کردم. ــ چرا؟ ــ نمی دونم...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
