-
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با
Like واکنش نشان داد.
انگار کسی جز ما در آن‌وقت از سال آن‌جا نبود. بعد زیارت کردن و یک دل سیر اشک ریختن، عصبی و بی‌حوصله دوست داشتم سریع به خانه برگردیم... -
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
پس این همه سفارش‌های مادر و پند و اندرزهای عزیزخانم کشک بود، که با دوباره دیدن طناز وجود طوفان‌زده‌ام آشفته بهم می‌ریخت. *** تا یکی، دو...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
خاک بر سر سیاست نداشته‌ام. طناز هیچ وقت مثل من خودش را سنگ روی یخ نمی‌کرد. آرام و باوقار کنار ارسلان و مهدوی که حتماً هر دو دوستش...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
در را باز کردم و نشستم. آمدنی صندلی آن‌قدر به سمت عقب کشیده نشده بود، شاید هم بود و من با حواس‌پرتی متوجّه نشدم. برای درست کردنش مشغول...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
دوشادوش کنارش راه می‌رفتم و دلتنگ تمام روزهایی بودم که قدرش را ندانستم. بعد از رد کردن پلّه‌ها به مطب دکتر مهدوی رسیدیم. با دیدن ناگهانی...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
*** دو سه روزی که گذشت، مادر و پدر طناز به دیدن ما آمدند. حوصله‌شان را نداشتم و خودم را مشغول کارکردن نشان دادم. به زور در چند کلمه هم...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
بلند شد و کنارم نشست. بانمک لبخند زدم. سریع چرخید و هیکل تنومندش، مقابلم چمبره زد. ناخودآگاه روی تخت نیمه‌خیز شدم. در خود جمع شدم و...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
نمی‌توانستم خودم را جمع و جور کنم. احساس پشیمانی، حسرت و ندامت. این من بودم درهم‌شکسته و شرمسار انگار از پشت انبوهی از مه می‌دیدمش. دلم...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
دم غروب وقتی مادر و عزیزخانم می‌خواستند نماز بخوانند و حواس‌شان به من نبود، آهسته دسته‌کلید را برداشتم و به طبقه‌ی بالا رفتم. مغمون و...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
طی این سال‌ها هنوز پایش را تهران نگذاشته بود تا به خانواده‌اش سر بزند؛ فقط سالی یکی دو بار بقیه به دیدنش می‌رفتند. مادر هم همیشه به...
-
.Mahsa به Arjmand نوشته در موضوع در حال ویرایش رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور با Like واکنش نشان داد.
اشک‌هایم تند‌تند، پشت سر هم روی گونه‌هایم می‌چکید. در ادامه با دلجویی گفت: - خب، حالا بغض نکن. منظورم اینه، معنی نداره یه پسر جوون توی...
-
.Mahsa به موضوع نظارت همراه رمان قم*ار دوزخی دل‌ها | ناظر: مینرا پاسخ داده‌است.چشم قبلیارو ویرایش دادم پارت جدید گذاشتم اطلاع میدم عزیزم
-
سلام شما هم خسته نباشین عزیزم ممنون از نگاهتون و وقتتون🌷✨
-
.Mahsa به موضوع نظارت همراه رمان قم*ار دوزخی دل‌ها | ناظر: مینرا پاسخ داده‌است.عزیزم یه سوال رمانمو از اول دارم می‌خونم اشکالات زیادی دارم، میخوام ویرایش بدم. می‌تونم به ادبی تبدیل کنم؟
-
.Mahsa به موضوع نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه نغمه دوازده پرنسس رقصان پاسخ داده‌است.سلام خسته نباشید ● توصیف فضا و حس‌ها خیلی دقیق و شاعرانه کار کردی. ترجمه‌ی بوها، نگاه‌ها، مکث‌ها، اینا رو واقعاً خوب درآوردی. ریتم...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
232
آخرین بازدیدکنندگان
- 232 بازدیدهای نمایه
