صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
آخرین فعالیت
محبوب های هفته
اعتبار
معاملات
سکه: 0
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
Pingu
کاربر انجمن
کاربر جدید
·
از
Nothing
تاریخ ثبتنام
امروز در 09:16
آخرین بازدید
امروز در 12:15
نوشتهها
0
پسندها
0
امتیازها
0
سکه
18
یافتن
یافتن محتوا
یافتن همه نوشتههای Pingu
یافتن همه موضوعات Pingu
آخرین فعالیت
فرستادنها
درباره
کاربران بازدیدکننده از نمایه شما
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
تا سفره را بچینند، عطا به اتاقش رفت و با مُری تماس گرفت تا هم از سلامتش مطمئن شود و هم کمی نفس بکشد. مُری کوتاه پاسخ داده بود که در راه...
امروز در 10:08
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
از زمانی که از سرویس بهداشتی بیرون آمده بود، از جمع فاصله گرفته و با بچهها مشغول بود. پارسا را روی شانههایش گذاشته و چرخاند. قهقهی...
امروز در 10:08
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
*** عطا وقتی که به داخل کوچه پیچید، با دیدن ماشینهای پارک شده جلوی در، آه از نهادش بلند شد. چرا خبر نداشت که امشب او هم اینجاست تا...
امروز در 10:08
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
سرش را تکان داد و گفت: - چی فرمودین؟ دختر یک لحظه جا خورد. عطا به سرعت ادامه داد: - عذر میخوام یه لحظه حواسم پرت شد. لبخند خرگوشی دختر...
امروز در 10:08
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
پوست سفید دختر به زردی میزد و گامهای بلند برمیداشت. نامش از ذهن عطا گذشت «درنا» و با خودش فکر کرد چقدر به اسم خودش میآید. بعد مچ...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
اکثر باردارانِ تحت نظارت، چکاپهای ماهانهشان را یک خط در میان میآمدند و اغلب درنا باید با آنها تماس میگرفت؛ اما بنفشه حداقل هفتهای...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
*** درنا سیم دستگاه داپلر* را به پریز برق زد و با لبخند به مادر جوان مضطرب نگاه کرد که داشت زیر ل*ب تند تند دعا میخواند. حاضر و آماده...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
مُری عصبی شده و رگ گردنش برآمده بود: - زندگی واس من مگه چیه؟ کل عشق و حال زندگیم اینه دو روز بپیچونم برم شمال، تو ویلا اجارهای ل*ب دریا...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
مُری تک خندهی بیخیالی کرد و از جیب شلوارش سیگار بهمنش را بیرون کشید: - پس گوه تو زندگی من و تو که قراره تا روزی...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
عطا چشمهای درشت عسلیاش را تنگ کرد و منتظر توضیح به مُری نگاه کرد. مُری به موهای کوتاهش دست کشید و گفت: - دکون داری، وقتی دکون مال خودت...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
عطا هنوز معذب بود. گرچه هزاران بار به این خانه رفت و آمد کرده بود و زن و بچههای مصطفی و مجتبی او را هم مثل مُری میدیدند. ننه سوری با...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
نه عطا واقعاً نمیفهمید. مُری داشت هذیان میگفت. - چرا داری چرت میگی مُری؟ داداش طرف از ته کوچه میومد، زرد کرده بودی! چه جوری میخوای...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
مُری رو به عطا گفت: - آمار خانم دکتره رو بگیر. اگه داداش گولاخ نداشته باشه به درد نمیخوره. آدم باید مثِ سگ از داداش دختره بترسه تا یه...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
مُری دوباره آب دهانش را فرو داد: - کی چی گفته؟ خلاف به عرضتون رسوندن ستون. ل*بهای خشک باریکش را با زبان تر کرد. نگاهی به مردم صف نانوایی...
امروز در 10:07
Pingu
به
دلبر که جان فرسود از او نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م
با
Love
واکنش نشان داد.
نعیم برادر بزرگ محبوب بود. لات و لوت و سر دستهی ارازل اوباش محله. بزن بهادر و کله شق که در سال چند باری برای ضرب و شتم، خفت گیری، شرخری...
امروز در 10:07
در حال بارگیری…
در حال بارگیری…
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
1
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا