Mitra_Mohammadi
آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره کاربران بازدیدکننده از نمایه شما
-
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با
Like واکنش نشان داد.
- ساعت ایستاده - گاهی بعضی ساعت‌ها، با باتری نمی‌چرخند؛ با کوک جلو نمی‌روند و با تعمیر زنده نمی‌شوند. آن‌ها برای کسی ایستاده‌اند. برای... -
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
سوزن آرام در پارچه می‌رفت. نه دقیق، نه ماهرانه اما با دقتی که تنها از دل آدم‌هایی بیرون می‌آید که هیچ‌وقت کسی برای‌شان ندوخته. خانم میم،...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
- اولین جمله - ضبط‌صوت هنوز در دستش بود اما دیگر صدا نمی‌داد. نه به‌خاطر خاموش شدن بلکه چون پیامش رسیده بود. خانم میم نشست روی صندلی...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان واپسین لحظه|زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
مهری روی تخت نشسته بود. شانه‌هایش کمی خم شده اما نگاهش هنوز استوار بود. موهایش نقره‌ای بود؛ نه از سن، که از خاموشی طولانی‌سال‌ها. تا...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi با Like واکنش نشان داد.
سلام، سه پارت فرستاده شد🤝.
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان واپسین لحظه|زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
وارد اتاق که شدم، هوا انگار با باقی اتاق‌ها فرق داشت. نه به خاطر دکور، نه رنگ دیوارها؛ به خاطر مردی که روی تخت نشسته بود و با انگشتان...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان واپسین لحظه|زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
عباس‌آقا را در گوشه‌ی بخش دیدم، نزدیک پنجره‌ای که رو به حیاط پشتی باز می‌شد. نور عصرگاهی افتاده بود روی صورتش. نگاهش رو به درخت...
-
Mitra_Mohammadi به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان کابین عقبی به ترجمه LADY Dyva با Like واکنش نشان داد.
کشتیرانی رودخانه‌ای برای من مثل دریچه‌ای به دنیایی تازه و پر از تخیل بود؛ پاک و دور از بیماری، آماده برای تجربه‌های نو، مثل کودکی که...
-
Mitra_Mohammadi به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان کابین عقبی به ترجمه LADY Dyva با Like واکنش نشان داد.
فصل اول من یک سفر دریایی برنامه ریزی کرده ام بعد از فوت برادر بزرگم، ارثی به من رسید که کافی بود هزینه تحصیلم را در یک کالج کوچک در...
-
Mitra_Mohammadi به موضوع در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی پاسخ داده‌است.خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یادآوری چهره‌ی...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
دختربچه‌ای با پیراهن سفید، با یک گوشواره در گوش راست و گوش چپی که خالی بود. خانم میم نفس عمیقی کشید. نه برای به یاد آوردن، برای...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
- اولین آینه - خانم میم ایستاد روبه‌روی اولین آینه. تصویرش واضح نبود. مثل بخاری که آرام‌آرام می‌خواهد کنار برود. پشت آن بخار، تصویر زنی...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مغازه‌ی چیز‌های‌گمشده| زهرا مشرف با Like واکنش نشان داد.
- زنِ پشت شیشه - ساعت هنوز روی پیشخوان بود. خاموش اما بی‌صدا می‌تپید. انگار فقط کسی مثل خانم میم می‌توانست صدای سکوتش را بشنود. او دست...
-
Mitra_Mohammadi به زهرا مشرف نوشته در موضوع نظارت همراه رمان مغازه‌ی چیز‌‌های گمشده | ناظر Mitra_Mohammadi با Like واکنش نشان داد.
چشم. حتما... تشکر shadi:_
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
88
آخرین بازدیدکنندگان
- 88 بازدیدهای نمایه
