-
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با
cool واکنش نشان داد.
مادرش ترسیده با صورتی پر از اشک، عقب رفت و تندتند کلمات را پشت هم چید: - چی شده جان دلم؟ دلم هزارراه رفت عزیز دل مادر... منو کشتی. چشمش... -
به محض خروجش از تخت برخاسته و نشستم که این حرکت ناگهانی باعث تشدید درد پهلویم شد. کمی در خود پیچیدم و به ملافه‌ی مشکی رنگ چنگ زدم. لعنت...
-
چشم‌بندم را خودش درآورد. از ترس حتی چشمانم را نمالیدم تا بهتر ببینم. هنوز فرمان نداده بود که برخیزم. آرام اشاره کرد تا آن دو نفر از...
-
تنم سست شده بود. تمام عضلاتم منقبض شده و سرم را زیر انداخته بودم. سر جایگاه همیشگی منتظرش بودم. وسط ستاره برعکس، روی خونی که برای من...
-
*** حدود یک ساعت بعد به ویلای ساشا رسیدم. با دیدن ماشین شایان با فاصله‌ی پانصد متر پارک کردم. سوز هوای پاییز در قلبم رخنه کرده بود...
-
*** به پیغامی که از طریق ایمیل به دستم رسیده بود برای بار پنجم نگاه کردم. قابیل بعد از شش سال دوباره مرا احضار کرده بود: - سلام یاسکای...
-
سرخورده برگشتم سمت جنازه. سرش پایین افتاده بود و از شقیقه‌اش خون جاری بود. نزدیکش شدم. دستم را روی سرش گذاشتم. حینی که نرم موهایش را...
-
*** مقابل درب زنگ‌زده تیمارستان ایستادم. خاطرات قدم به قدم مرا رها نمی‌‌کرد؛ درست همچو سایه. آرام دنده را روی یک انداخته و نرم جلو...
-
قدم‌هایش را با طمانینه و احتیاط به داخل خانه گذاشت. چشم‌هایش همه جا را می‌کاوید. از آشپزخانه و هال گرفته تا پله‌‌ها و قسمتی از طبقه...
-
بی‌میل از آغو*ش پاشا جدا شده و به روی مبل خودم را پرت کردم. پاشا گویا قرار نبود دست از شگفت‌زده کردنم بردارد: - یه خبرایی از قابیل دارم؛...
-
دِ باغا رَتِم، گُلیا چی تو بین. ولی دَسِم نِرسی، وِت چی روزیا رَته. تو کو هِنی نِیاهی، تا دَسِم وِت بِرِسی. بیا تا هَم گُل باهِم. در...
-
شُو رَسی، دِلِم چی قَفَس تنگ بی. سیت اِمیرِم، تا بِفَهمی چِه اِکشِم. تو کو هِنی نِیاهی، تا قَفَس بشِکنِم. بیا تا هَم آزاد باهِم. شب...
-
دِ آسِمو چی سِتارَه، دِلِم وِ هُنای تو چَکِنِه. هَر شُو، هَر روز، سیت بی قرارِم. تو کو هِنی نِیاهی، تا سِتارَه باهِم. بیا تا هَم سِتارَه...
-
دِ ویرِم نَمِیره، لَویا شیرین تو. چی قَن دِ زَوونمِ، هَمیشه دِ یادِمَه. تو کو هِنی نِیاهی، تا قَن دَمِمون با. بیا تا هَم قَن باهِم. از...
-
روزیا مِیرَن، چی اَسب دِ دَشت. دِلِم دونبالِت مِیا، وِ ویرِ تو. تو کو هِنی نِیاهی، تا دونبالِت بَیاهِم. بیا تا هَم اَسب باهِم. روزها...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
400
آخرین بازدیدکنندگان
- 400 بازدیدهای نمایه
