-
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با
cool واکنش نشان داد.
آریا چشمانش را بست و سعی کرد خنده‌اش را کنترل کند که نتیجه‌اش، طرح لبخندی روی لبش شد. سپس با لحنی پر از خنده گفت: - می‌خوام برم ملاقاتش... -
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
دارا سرش را عقب برد و با صدا خندید. آریا نیز از لفظ مونالیزا خوشش آمده‌بود، آن صورت کشیده و ظریف واقعاً برازنده‌ی این اسم بود؛ هر چند که...
-
به نام سکوتی که فریاد می‌زند رمان تهی مغزان دوزخی نویسنده: @سارابهار ، @امیر احمد شروع نظارت: ۰۴/۰۷/۳۰ وضعیت: درحال تایپ لینک نظارت لینک...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
بردیا زودتر از آن دو برخاست و متفکر انگشت اشاره‌اش را روی لبش گذاشت و گفت: - نظرتون چیه خودم رو به مریضی بزنم؟ آریا همراه او به‌سمت در...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
اشک باری دیگر از گوشه‌ی چشم‌های محبوبه چکید. در تمام مدت پابه‌پای دخترک زخم‌دیده‌اش گریسته‌بود و حال دیگر جانی در تن نداشت. پایین تخت...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
دراز کشید و دستانش را روی هم گذاشت، چانه‌اش را روی ساعدش گذاشت و با لبخندی کوچک که مدام پنهانش می‌کرد، رو به دفترچه‌ی مقابلش گفت: - بهت...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
مرد جوان وقتی که نگاه خیره‌ی او را دید، لبخندی محو زد و آرام سرش را به‌سمت راست و چپ خم کرد، تیله‌های مشکی دخترک نیز حرکت او را را دنبال...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
آریا دوید، از کنار سلف و از میان دختران و پسران که وارد آن‌جا یا از آن‌جا خارج می‌شدند، گذشت. پشت ساختمان سلف کاملاً چمن‌کاری شده‌بود و...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
رد شد و به‌سمت پشتِ سلف و بوفه‌ی دانشگاه که فضای دنج خالی و سرسبزی برای مطالعه و وقت گذراندن با دوستان بود، رفت. پسر جوان دلش می‌خواست...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
- با پسرت حرف بزن و بگو که آخرین بارش باشه که به من گیر میده؛ وقتی من سرم تو کار خودمه، اونم سرش تو کار خودش باشه. محکم و جدی حرفش را زد...
-
امیر احمد به pen lady نوشته در موضوع در حال تایپ رمان النا و سایه‌های بی‌پایان|pen lady(ماها کیازاده) با cool واکنش نشان داد.
*** نازنین با دقت و ملایمت، آرام باند را دور بازوی آریا پیچید. آریا نگاهی به باند انداخت و با اعتراض گفت: - مامان سفتش کن، باز میشه...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
