نفس عمیقی کشیدم تا نفس سنگین را کمی سبک کنم؛ چشمهایم را روی هم گذاشتم تا کمی استراحت کنند. از طرفی کنجکاوی امانم را بریده، دلم میخواست سر از کار این مرد در بیاورم و بفهمم چرا دنبال من میگشته، من را کجا میخواهد ببرد و...
از طرفی از آینده روبرویم میترسیدم.
با باز شدن درب ماشین از افکار بیرون...