-
-
https://uploadkon.ir/uploads/70a030_25VID-20251030-033939-212.mp4 یهو دیدم چقدر آدم می‌شناسم. bathtub_7njw @آسِمان؛ @هویار @مَمّد @-ALI-... -
مرد سرش را نزدیک آورد صدایش آرام و مطمئن بود. -نگران نباش فقط گوش بده به حرف من. صفحه را چرخاند و کیف پولش را نشانش داد. آدرس طولانی از...
-
-بله پول‌ها به کیف پولم واریز میشه. -خوبه، همون پول‌هات رو به ارز متاورسی تبدیل می‌کنی و بعد زمین می‌خری. مثلاً همینجا یه قطعه هست کنار...
-
https://forum.cafewriters.xyz/threads/42207/post-376112 مرد قهوه‌اش را برداشت جرعه‌ای نوشید و نگاه عمیقش را به بخار فنجان دوخت؛ انگار...
-
-برای من مهم نیست که تو کی هستی یا مشکلت چیه ولی اگه می‌خوای از این وضعیت تاسفبارت خارج بشی باید با کسی حرف بزنی پس بگو گوش میدم. سارا...
-
کافه شبیه قصری بود که از شیشه و نور ساخته باشند. دیوارهای طلایی ـ قهوه‌ای، لوسترهای کریستالی، صدای پیانویی زنده از گوشه سالن و بوی...
-
سارا دیگر نمی‌توانست تحمل کند. نگاهش روی قالی وسط سالن افتاده بود اما هیچ چیز را نمی‌دید. صدایش آرام بود مثل کسی که آخرین توانش را جمع...
-
سارا اخم کرد لحنش بین عصبانیت و ناباوری معلق بود. -دوباره؟! این بار چقدره؟ محمد آهی کشید شقیقه‌اش را مالید و گفت: -سه میلیارد. چشم‌های...
-
نور خانه زرد و خسته از آباژور گوشه‌ی سالن پخش می‌شد و روی کف سرامیک روشن خانه سایه‌های نرم می‌ریخت. هوای عصر ساکت و سنگین بود. دیوارها...
-
سارا سرش را به پشتی مبل تکیه داد. پرده‌ها در نسیمی خفیف تکان می‌خوردند و بوی چای مانده در فضا پیچیده بود. صدایش بی‌رمق شد. -حل نمی‌شه،...
-
خورشید پاییزی با آن رنگ نارنجی کم‌جانش فرو می‌رفت. نور کم‌رمقش روی دیوارهای سنگی خانه می‌لغزید و سایه‌ی درختان حیاط را کش می‌داد. سارا...
-
حسین را در تخت کوچک چوبی‌اش گذاشت. کودک هنوز بی‌قرار بود با چشمان نیمه‌باز ناله‌ای کرد و دستان کوچکش را در هوا تکان داد. سارا با صدایی...
-
خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود؛ فقط صدای نفس‌های کوتاه حسین و گاه گریه‌ی ناتمامش فضا را می‌شکست. پرده‌ها هنوز کشیده بودند، نور...
-
بیاین به سارا کمک کنین، وضعیت وخیمه، زمان کمه و در حال باخته جمع پرداختی‌ها دقیقاً دو میلیارد و پانصد و هشتاد میلیون شده بود و هنوز...
-
◆◇◆◇◆ نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
