پایان نقدوبررسی نقد حرفه‌ای رمان در حصار یک رویا | منتقد: رهگذر شب

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SAD BALLERINASAD BALLERINA عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد بخش
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,785
پسندها
پسندها
4,032
امتیازها
امتیازها
328
51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png





با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @رهگذر شب

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد


به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|

 
نویسنده: @malihe
 
عنوان رمان: عنوان رمان ”در حصار یک رویا “ست که از چهار کلمه و هفت بخش تشکیل شده. خود عنوان به طور کلی تکراری نیست اما کلمه‌ی رویا تا اندازه‌ای تکراری به حساب میاد. البته کلمه‌ی حصار هم یک درصدی از کلیشه‌ای بودن رو داره ولی نسبتاً کمتر.
در نگاه اول من به عنوان یک خواننده حدس زدم که رمان عاشقانه باشه چون بار معنایی کلمه‌ی رویا این رو القا می‌کنه. باید بگم به نوعی، ما عادت کردیم این جور کلمات رو با ژانر عاشقانه ببینیم.
تعداد بخش‌ها و کلمات عنوان قطعاً زیاده و عنوان رمان حتی جمله هم نیست که بخواد تعداد کلماتش رو توجیه کنه.
در نهایت عنوان رمانت از کلیشه خالی نبود و طولانی هم بود اما باید این رو هم بگم که جذب کنندگی خوبی داشت. حداقل برای من بار اولی که خوندمش.

آغاز رمان: توصیف و توضیح صحنه، حالت دختر بچه‌ای رو شرح میده که مادرش تو کمد قایمش می‌کنه و به عنوان اولین برخورد به مخاطب تنش و اضطراب شخصیت‌ها (خصوصاً) شخصیت مادر رو منتقل می‌کنه. تو این موقعیت مخاطب قطعاً به این فکر خواهد افتاد که چرا مادری دخترش رو توی کمد اتاق قایم کرد و بعد هم دیگه ازش خبری نشد. و ذهن مخاطب شروع می‌کنه به ساختن تئوری‌های خودش و میل به تأیید یا رد شدن این فرضیه‌های ذهنی مخاطب رو وادار می‌کنه که رمان رو تا آخر ادامه بده. یا حداقل تا جایی که بتونه بفهمه سر مادر آیریس چی اومده. پس در مورد آغاز رمان باید بهت تبریک بگم چون واقعاً خوب بود.
البته این رو هم باید در نظر بگیری که تو قلم ظریفی که برای آغاز رمان به کار برده بودی، توصیفات جای کمتری داشت. البته منظورم کل آغاز و پیش زمینه نیست. بیشتر راجع به پارت اول حرف می‌زنم. درسته که خواننده رو کنجکاو می‌کنه ولی خواننده سهم بیشتری از شرح حال یه دختر بچه نیاز داره تا بفهمه دقیقاً با چی طرفه. پارت اول خیلی مهمه چون خواننده با همون یک پارت (اون هم اکثراً نه کلش بلکه پنچ خط اولش!) ممکنه تصمیم بگیره که نمی‌خواد به خوندن ادامه بده.

میانه‌ی رمان: من خودم شخصاً فکر نمی‌کنم داستان دختری که بعد از یه اتفاق مهم (احتمالاً حادثه‌ی آخرالزمانی) توی یه پناهگاه با دیوارهای بتنی زندگی می‌کنه خیلی کلیشه‌ای باشه. اما دو مورد هست که باید بهش خیلی دقت کنی تا در آینده رمانت خراب نشه. اول این که صرفاً ایده‌ی غیر کلیشه‌ای کافی نیست و نوشتار هم می‌تونه کلیشه‌ای بشه؛ و دوم این که نباید برای کلیشه‌ای نبودن از اون ور بوم بیفتی.
در کل میانه‌ی رمانت خوب بود. توصیف صحنه ارائه داده بودی و شرح حال شخصیت‌ها هم در اختیار مخاطب گذاشته شده بود. و مهم تر از همه این که تو قسمت‌های اولیه‌ی داستان رگباری شخصیت معرفی نکرده بودی که این خودش نکته‌ی مثبت به حساب میاد.
ولی عزیزم؛ باید به توصیف لباس‌ها و ظاهر افراد بیشتر اهمیت بدی. خوبه که با توصیف زیاد و خسته کننده خلاقیت مخاطب برای تصور فضا رو کور نکردی، ولی لطفاً همین قلم توصیف کننده رو برای شخصیت‌ها هم به کار ببر. اطمینان دارم که نتیجه‌ی بهتری خواهد داشت.

شخصیت پردازی: برای شخصیت پردازی از المان‌های جالبی استفاده کرده بودی. نقطه قوت قلمت این بود که مثلاً نیومدی تو متن بگی: الیاس آدم تند زبون و طعنه پراکنی بود بلکه این رو به خوبی تو متن داستان نشون دادی. به طور کلی شخصیت پردازی غیر صریحی که به کار بردی باعث جذابیت رمان شده. اما نکته‌ای که باز هم باید تو بخش شخصیت پردازی بهت یادآوری کنم توصیف ظاهر و حالات بود. افزایش دادن مقدار مونولوگ‌های مربوط به حال روحی شخصیت‌ها هم متن رمان رو طولانی‌تر می‌کنه هم دلپذیرتر. پس به این موضوع دقت کن.
لطفاً در مورد ضعف‌ها و خصوصیات مثبت و منفی شخصیت‌ها هم صحبت کن. من فعلاً این رو یک نقص به حساب نمیارم چون خیلی از شروع رمان نگذشته اما یادت باشه که تو تله‌ی قهرمان‌های داستان بی نقص نیفتی.

باور پذیری جهان خلق شده: باور پذیری یکی از مهم‌ترین نکات برای ماندگاری رمان تو ذهن مخاطبه. اگر ذهن مخاطب فضای رمان تو رو بپذیره تقریباً میشه گفت تیر خلاص جذابیت رمان رو زدی. این رمان همون رمانیه که مخاطب مذکور شب قبل از خواب بهش فکر می‌کنه و در انتظار پارت جدیدش پیام‌های سایت انجمن رو دائم تازه‌سازی می‌کنه مبادا پارت رو از دست بده!
نکات مربوط به باور پذیری رمان رو یک‌جورهایی تو توصیف شخصیت و فضا بهت گفتم (همون توصیف ظاهر و ضعف ها و...) پس تنها چیزی که برای گفتن باقی می‌مونه تاکیدات و توصیه‌هاست:
  • سعی کن آرک شخصیت داشته باشی اون هم طولانی مدت
  • با توجه به تخیلی بودن رمانت بیس باور پذیری رو بذار رو توصیف قوی
  • یادت باشه باور پذیری تا حدی به مخاطب و سلیقه‌ش بستگی داره پس زیاد از حد توصیف نکن و توضیح نده.

کشمکش و تعلیق: کشمکش در لغت و لفظ به درگیری گفته میشه. درگیری‌ای که می‌تونه شامل هر چیزی بشه. درگیری کاراکترها با هم، درگیری ملل، درگیری بین وجدان و باورهای خود کاراکتر و...
تو رمان تو کشمکش یجورایی هم حس میشه هم نه. مثلاً این طوری که کشمکش ذهنی به ذهن مخاطب منتقل می‌کنه ولی تو خود کاراکترها کشمکش ذهنی (حتی با این که ازش صحبت شده) حس نمیشه.
راجع به کشمکش‌های جسمی کاراکترها هم چیزی وجود نداره. البته گفتنیه که همیشه هم همه نوع کشمکش نباید تو همه جای رمان باشه. اون وقت ما باید بعد از خوندن رمان در زندگی اجتماعی رو تخته کنیم چون دیگه ذهنمون برای تحلیل کشمکش بیشتر حال نداره!
و اما در مورد تعلیق. ببین، تعلیق یکی از اون مواردیه که بین مخاطب‌ها (و البته با حفظ سمت منتقدین صاحب نظر!) سرش اختلاف زیاده. از نظر فنی تعلیق یعنی نگه داشتن خواننده در مرحله‌ی تفکر و لو ندادن همه چیز. که شامل چند نوع میشه و کاربردش هم کنجکاو کردن خواننده است و بقیه‌ی اطلاعات فنی حوصله سر بر که گفتنش این جا لازم نیست؛ ولی از نظر بعضی مخاطب‌ها تعلیق صرقاً یعنی ندادن اطلاعات مهم از همون اول. این مخاطب‌ها کم حوصله ترن و کنکاش رو دوست ندارن. و این دیگه هنر توئه که با به جا و اندازه گذاشتن تعلیق بین مخاطب‌ها تعادل ایجاد کنی و همه‌شون یا لااقل اکثرشون رو جذب کنی.
و یه هشدار مهم؛ سوالی رو بی‌جواب نذار. همون سوال اصلی که ممکنه مخاطب رو تا آخر رمان دنبال خودش بکشه رو جواب بده. جواب ندادن به این سوال یجورایی خیانت به اعتماد و علاقه‌ی مخاطبه. تازه اگر جوابش بی‌مزه و زیادی قابل حدس باشه هم خوب نیست. پس تعلیقی که با کلی زحمت خیلی تمیز و قشنگ در آوردی رو بی‌نتیجه نذار.

ایده‌ی رمان: دلم نمی‌خواد این رو بگم، ولی ایده‌ی رمانت جدید نیست. پناهگاه آخرالزمانی بعد از اتمام دنیا چیزیه که کلی رمان و فیلم و نمایشنامه و... در موردش هست. مخصوصاً اگر کاراکتر اصلی رمان یکی یا چندتا از افراد نزدیکش (تو رمان تو مادرش) رو از دست داده باشه و بعدش دچار مشکلات تیپیکال این موقعیت بشه. ولی نمی‌خوام در مورد ایده‌ت ناامیدت کنم چون حتی نخ نما ترین ایده‌ها هم با یه پردازش و پیرنگ خوب می‌تونن تبدیل به بهترین رمان‌ها و داستا‌ن‌ها بشن.
راستش چطوری بگم، حداقل ایده‌ت بهتر از یه دختر دانشجوعه که صبح از خواب بیدار میشه و بعد اجرای فرایند هلو به لولو تو راه رفتن به دانشگاه با استاد جذابش تصادف می‌کنه! ولی خب با توجه به ایده‌ی نسبتاً متداولت باید حواست به بقیه‌ی بخش‌های رمانت باشه که خیلی خوب از آب در بیان.

زاویه دید: زاویه دید دانای کل بود. این خوبه چون دستت رو به عنوان نویسنده باز گذاشته تا به حال و احوال تمام کاراکترها دسترسی داشته باشی. و از اون مهم‌تر این که مشکل چرخش راوی و تغییرش از یه کاراکتر به دیگری به وجود نمیاد.

سیر و بافت: عزیزم سیر و بافت رمانت نسبتاً خوب بود. لحن مونولوگ ادبی و لحن دیالوگ محاوره‌ای (چون دیالوگ محاوره‌ست) و به این میگن روایت ترکیبی. در موردش نمیشه زیاد سختگیر بود. چون لحن‌ها و سیر روایت انواع مختلفی هستن و مثلاً نمیشه گفت محاوره‌ای از ادبی بهتره!
ولی بهتره تو ترکیب جملاتت دقت کنی که بعداً کوتاه بلند نشن و بشه یه سرعت خاص برای روایتت در نظر گرفت.

نسبت دیالوگ و مونولوگ: رمان، جسمش از مونولوگ ساخته میشه و دیالوگ بهش زندگی میده. پس تا مونولوگ درست و دقیق و کافی نباشه دیالوگ‌ها هر قدر هم که زیبا و فکر شده و به جا باشن نقششون رو درست ایفا نمی‌کنن. مونولوگ توی رمان باید از دیلالوگ بیشتر باشه. حداقل باید سه چهار برابر دیالوگ‌ها مونولوگ وجود داشته باشه. رمان تو نسبتاً این رو رعایت کرده بود. همچنین دیالوگ‌ها به خود رمان و مونولوگ وقت، بی‌ربط نبودن که این مورد خوبیه. ولی به نظرم دیالوگ‌ها یکم مختصر بودن. یعنی به جای اضافه کردن دیالوگ، دیالوگ‌های فعلی رو طولانی تر کن. حتی می‌تونی اطلاعات معمایی و تعلیق و... رو هم از طریق دیالوگ به مخاطب بدی.
دیالوگ‌ها از زبون شخصیت‌ها بیان میشن پس می‌تونن کمک شایانی به شخصیت پردازی خوب و باور پذیر هم بکنن. از این فرصت غافل نشو!

پیام رمان: پیام رمانت رو به درستی درک نکردم. اولاً چون رمانت هنوز خیلی کوتاه و تازه‌ست و دوماً چون ممکنه همزمان چندتا پیام داشته باشه. به عنوان نویسنده‌ی رمان باید بتونی به مخاطب بفهمونی پیام رمان چیه. یادت نره مخاطبت با ارزشه و لیاقت این رو داره که رمانت هر عیب و ایرادی هم داشته باشه ازش یه پیام درست و حسابی بگیره.
فعلاً میشه گفت پیام رمانت این بوده که شجاعت و کنجکاوی بعضی جاها می‌تونه خیلی هم خوب نباشه. مثل وقتی که آیریس رفت بیرون اون منطقه‌ی امن یا به اصطلاح حفاظت شده و تصمیم گرفت با خطرات دنیای بیرون رو به رو بشه. که در درجه‌ی اول مورد مخالفت برادرش قرار گرفت و بعد هم بقیه‌ی ماجرا!

نسبت توصیفات: ببین ما در طول این نقد در مورد توصیف ظاهر و حس و حال شخصیت‌ها خیلی صحبت کردیم ولی توصیف صحنه و فضا که الآن می‌خوایم در موردش صحبت کنیم نسبت به توصیف شخصیت بهتر بود.
توصیف و توضیح تو رمان از هم جدا نیستن و به هم گره خوردن. و تو خود بخش توصیف هم باز توصیف ظاهر شخصیت و فضا از هم جدا نیستن. ظاهراً تو رمان تو تلاش شده بود که این ترتیب حفظ بشه که باز بخاطر توصیف ظاهر کاراکترها خراب شده بود.
اگر نمی‌تونی نسبت توصیف رو حفظ کنی و سر همین زحماتت برای توصیف هدر میره، می‌تونی با توجه به ایده‌آل خودت و مخاطب‌های مد نظرت یه برنامه براش بریزی. مثال می‌زنم: تو ده پارت اول دو خط توصیف ظاهر یه شخصیت رو بنویس و مثلاً سه بند توصیف فضا، بعد تو ده پارت دوم بیشترش کن، تو ده پارت پنجم به جایی برسون که بتونی توصیف و توضیح رو به هم بدوزی و...
حالا هر جور خودت دوست داری!

پیرنگ: پیرنگ رمان، از ایده‌ی اصلی شروع میشه. تو بخض ایده راجع به تکراری بودن ایده‌ت صحبت کردیم. پس این جا مفصلاً به پیرنگ می‌پردازیم. ما نمی‌تونیم به یکی از مهم ترین ارکان پیرنگ (که پایان باشه) تو رمان تو دست پیدا کنیم. ولی ایده‌ی اصلی رمانت رو داریم که اون هم کلیشه‌ایه.
به عقیده‌ی من یه پرداخت خوب می‌تونه تا حدی (نه کاملاً) یه ایده‌ی بد یا نامناسب رو بپوشونه. من نمی‌تونم بهت بگم ایده‌ت بده چون اولاً بد یا خوب بودن ایده به من مربوط نیست و دوماً این سلیقه‌ایه. من به عنوان یه منتقد این رو می‌تونم با اطمینان بهت بگم: ایده‌ت تکراریه و پرداختت تا این جا خوب بوده. از این به بعد بیشتر به پرداخت دقت کن.

ایرادات نگارشی: من ایراد نگارشی (غلط املایی) تو رمانت ندیدم. ولی (این رو به عنوان یه نویسنده توصیه می‌کنم نه منتقد) رمانت رو هر چند وقت یک بار بازخوانی کن. همیشه احتمالش هست چیزی از زیر دستت در رفته باشه.

توصیه‌ی منتقد: والا من این قدر از اول متن تا حالا تو بخش‌های مختلف توصیه کردم که الآن چیزی برای گفتن نمونده. ولی ناگفته نماند:
  • نقد من نا امیدت نکنه و پر قدرت ادامه بده حتی اگه به نظر خودت یا هر کس دیگه‌ای رمانت خوب نبود.
  • حرف‌هام در مورد توصیف رو به کار ببند تا شاهد نسخه‌ی بهتری از رمانت باشیم گلم.
  • سعی کن کمی توی ایده‌ی اصلی رمانت دست ببری و اگر ایده‌ی اصلی اونی که بالا گفتم نیست زودتر ایده‌ی اصلی رو نمایان کن.

سخن منتقد: من به عنوان یه منتقد از رمانت لذت بردم، به عنوان یه نویسنده، یک خواننده، و حتی یک دوست از رمانت لذت بردم. امیدوارم از نقدم ناراحت نشده باشی و ادامه بدی.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا پایین