اختصاصی ایده یاب با Hadis

ژانر طنز (۳)

خب میریم برای ادامه راه حل نوشتن طنز خوب😎

۹- نقش‌های سنتی و همیشگی رو عوض کنید

خب همه‌ی ما از غافلگیر شدن خوشمون میاد و گاهی برامون خنده دار هم هست پس یه لطفی در حق خودت به عنوان نویسنده و خواننده بکن
خاص باش تا اسمت رو همه بشناسن!
نویسنده می‌تونه باید عوض کردن چیزهای تکراری رمان رو جذاب کنه. یعنی چی؟!
یعنی اینکه مثلاً شغل شخصیت که بر اساس عرف جامعه است رو عوض کن. اگه توی رمان یه باند خلافکار وجود داره که توش پر پسرهای مغروره عوضش کن، رییس گروه خلافکار ها رو دختر بزار! یا راننده تاکسی خانمی که بعد فوت شوهرش باید درامد زایی کنه، یا جای اینکه رییس یه تالار ازدواج رو خانم قرار بده.

۱۰- از آدم‌های ناشی استفاده کن!
الان می‌پرسی یعنی چی؟!
خب بزار بهت بگم که می‌تونی برای تنوع تو ایده رمان مثلاً جای آشپز ریاست جمهوری رو با رییس جمهور جابه‌جا کنی. چرا چون آشپز داستان وقتی سیبلشو می‌زنه شبیه رییس جمهور میشه!
یا مربی فوتبالی که مجبور میشه سرمربی گری تیم والیبال رو تو مسابقات المپیک بکنه.
و خیلی از جا‌به جا شدن آدم ها که رمانت رو خاص می‌کنه.

۱۱- با زمان و مکان بازی کنید.

بزارید این رو با مثال براتون راحت تر بکنم، فرض کن
ناصر الدین شاه از زمان گذشته به اسپانیا بره?
مردی که توی تاریخ بسیار با خانم‌ها خوب بوده?
و حالا با اون لباس های قدیمی و سیبیل توی استادیوم سانتیگو برنابئو مادرید ظاهر بشه!
خب لباس‌هاش رو بزاریم کنار اون حتی اسپانیایی هم بلد نیست، و بسیار دوست داره حرم سرا شعبه‌‌ی دو رو تو مادرید بزنه🤣
پس خود به خود اتفاقات های خاص براش می‌افته که میتونه خواننده رو بخندونه😉

 

ژانر فانتزی:

اسمش روشه، فانتزی!
نمی‌‌دونم از کی و کجا تو ذهن نویسنده‌ها شکل گرفت اما باعث شد نویسنده‌های معروفی مثل:
جی.کی رولینگ، جی آر آر تالکین پدیدار بشند.
تو ژانر فانتزی باز محدودیتی نیست، شما به عنوان نویسنده می‌تونید تفکرات و آرزوهای خودتون رو روی برگه بیارید. دنیاهای عجیب و غریب بسازید. کارکترهای خارق العاده یا حتی معمولی که توی دنیای عجیب گیر می‌کند.
خیلی از رمان‌ها رو‌ می‌تونید الگو خودتون قرار بدید.
چیزی که من به شخصه نمی‌پسندم زیاد شدن رمان‌های خون آشامی هست. زیادی برام تکراری هست.
حالا بیاید یه ایده خام بهتون بدم؛ فرض کنید:
پسری که سگ‌های توی خیابون رو آزار میده و به همین خاطر فرشته‌ی حیوانات اون رو جادو می‌کنه!
حالا پسر بچه داستان ما توی بدن یک سگ ژرمن شپرد گیر کرده و باید خودش رو نجات بده!

افسانه‌های رایج درباره ژانر فانتزی:
۱. فانتزی یعنی فقط جادو و اژدها!
نه عزیز دلم! جادو و اژدها فقط یکی از زیرشاخه‌های این ژانره که بهش High Fantasy میگند.
فانتزی می‌تونه شهری، مدرن، تیره، حتی کمدی باشه.

۲. فانتزی باید توی دنیای کاملاً جدید اتفاق بیفته:
نه لزوماً، خیلی وقت‌ها یه عنصر جادویی توی دنیای واقعی هم فانتزی حساب میشه. مثلاً “آلیس در سرزمین عجایب” از دنیای واقعی شروع شد.

۳. برای نوشتن فانتزی باید اطلاعات تاریخی زیاد داشته باشی!
درسته اطلاعات کمک می‌کنه، ولی الزام نیست. حتی یه ذهن پر از رؤیا و خیال هم می‌تونه دنیایی بسازه که توش قانون‌هاش خاص خودش باشه.

۴. باید همه‌چیز رو کامل توضیح بدی تا مخاطب بفهمه!
نه نه نه! یکی از جذابیت‌های فانتزی این هست که بعضی چیزها کشف بشند، نه توضیح داده بشند. بذار مخاطب با قهرمان داستان همراه بشه و خودش جهان رو کشف بکنه.
 

کلیشه‌ای ننوسیم (۱)

سلامی دوباره❤️

از اسم موضوع امروز منظورم رو کاملاً می‌فهمید.
امروزه خیلی از نوجوان‌ها علاقه به نوشتن دارند و چون اکثرا به دنبال راحت نوشتن هستند و دوست دارند با مسائل خلاف قوانین ارشاد بنویسند به اینستاگرام روی میارند.
چند وقته دارم دنبال نویسنده‌های با استعداد توی فضای خارج از انجمن می‌گردم و خب متاسفانه فعلاً هیچ کس رو پیدا نکردم!
اما ایراد واقعاً چیه؟
بزرگترین مشکل یه نویسنده کلیشه‌ای نوشتنشه!
از نظر من اگه جذاب ترین رمان دنیا هم بنویسی و توش از کلیشه‌ها استفاده کنی، خودت رو باختی.
من به عنوان کسی که از سیزده سالگی می‌نویسه و شاهد پیشرفت های خودش بوده می‌خوام این بحث رو خیلی رک و صادقانه باز کنم.
بذارید از رمان نابود کرد، نابود شد ( جلد اول) شروع کنم.
سال ۹۴ من این رمان رو نوشتم، برای دوره‌ی خودش تو نظر‌سنجی محبوب ترین رمان دوم شد، اما نسخه اولیه‌اش واقعاً کلیشه‌ای بود!
یعنی الان که دارم بازنویسی می‌کنم خودم به خودم می‌خندم که چرا حدیث!؟
مثلا تو نسخه‌ی اول همه‌ی کارکترها دانشجو حقوق بودند و توی دانشگاه تحصیل می‌کردند.
و متاسفانه یه عالمه توش کل کل نوشته بودم🫠
منی که خودم الان راحت توی نقد‌هام با این کل کل ها مخالفم!
توی نسخه‌ی اولیه نفس تو دانشگاه کتک کاری می‌کنه🫠
چرا اینجوری نوشتم؟ خودم جوابش رو بهتون میدم چون من از محیط دانشگاه خبر نداشتم!
پس لطفاً قبل از نوشتن رمان یکم تحقیق کنید.
اگر قراره رمان تو محیط دانشگاه باشه، چارچوب ‌ها رو رعایت کنید.
اگر قرار توی بیمارستان باشند چند تا اصطلاح پزشکی یاد بگیرید.
اگر قراره پلیس باشند، رو عقل و منطق یه پلیس باشند نه تو سن ۱۸ سالگی طرف سرهنگ باشه!
از قنداق هم اگه اسلحه دستش بگیره باز تو ۱۸ سالگی سرهنگ نمی‌تونه باشه😭
پس از کلیشه به دور باشید
تو ادامه بیشتر براتون توضیح میدم!

اشتراک یادتون نره🩷
 

کلیشه‌ای ننویسیم (۲)


چهره‌پردازی کارکترها:

یه چیز دیگه‌ای که خیلی تکراری شده، خوشگلی بیش از حده!
من به عنوان یه نویسنده خودم دچار این سندروم بودم؛ من بهش میگم سندروم خوشگل‌پسند 😄
سندروم خوشگل‌پسند یعنی: اگه شخصیت داستانت چشم آبی یا موی طلایی نداشته باشه، حس می‌کنی اصلاً ارزش عاشق شدن نداره!
وقتی شروع به نوشتن یه رمان می‌کنی، دوست داری همه چیز پرفکت و فوق‌العاده باشه و من حق میدم!
چون آدم حس می‌کنه مثلاً امیر داستان اگه چشم‌هاش آبی نباشه یعنی نمی‌تونه مرد منحصر به فرد قصه باشه!
همه‌ی ما به دنبال زیبایی هستیم و در این شکی نیست، اما باید یه جایی این بازی کثیف رو تموم کنیم 😏
پس قدم به قدم این مشکل رو حل کنید؛ البته بهتون ارفاق می‌کنم و می‌ذارم اول با شخصیت‌های فرعی شروع کنید ❤️

۱- از کاراکترهای چاق شروع کنید: توی ایران، توی خیابون پر از آدم واقعی با اضافه وزنه، اگه این رو ننویسید، دنیای رمان‌تون مصنوعی میشه…

۲- چرا همیشه شخصیت‌های منفی یا خنثی کچل هستند؟ این کلیشه حتی توی انیمیشن‌های کودکانه هم تکرار شده! مگه همه‌ی دنیا مو دارند؟ حداقل از پدر کارکتر اصلی شروع کنید.

۳- خال و زخم چیز طبیعی‌ایه، ولی خب من ندیدم زیاد توی چهره‌ی شخصیت‌ها استفاده بشه.

۴- موهای کوتاه پسرونه برای دختر رمان: چه ایرادی داره غزل قصه‌ی ما موهاش تا کمرش نباشه؟ مگه دخترهای مو کوتاه عاشق نمیشند؟
من نمیگم یه مشت زشت رو بریزید تو رمانتون!
البته اگه خیلی دوست داشتید، اختیارش با خودتونه 😉
ولی یک جوری کاراکترها رو توصیف نکنید که انگار خواننده با مدل‌های چشم بور اروپایی طرفه.

تابوها رو بشکنید!

رمان خوب، دنیای واقعی رو نشون میده… با همه‌ی نقص‌ها و زیبایی‌هاش، می‌دونم اولش سخته!
 

کلیشه‌ای ننویسیم (۳)

وجدان لعنتی…!

سلام! من بازم برگشتم برای نجات رمان‌ها 😏
#حدیث_قهرمان
امروز می‌خوام راجع به یکی از چرت‌ترین و رو اعصاب‌ترین بخش‌های رمان‌های نویسنده‌های تازه‌کار با شما صحبت کنم.
(ببخشید، ولی اینجا قراره رک حرف بزنم!)
چند وقتیه متوجه شدم یک موجود نسبتاً واقعی در رمان‌ها شدم به اسم «وجی»!
خواهر من، برادر من! این بازی کثیف رو تمومش کنید!
وجدان، یک چیز کاملاً جدیه. چیزی نیست که وسط صحنه عاشقانه یا جنایی بیاد و هی با کاراکتر حرف بزنه!
هیچ انسانی این‌قدر با وجدانش گپ نمی‌زنه!
اگه قرار بود وجدان انقدر راحت حرف بزنه، به هیتلر می‌گفت: «داداش، دست بردار، آلمانی‌ها و دنیا رو نکش!»
اگه وجدان می‌تونست با صدای بلند نصیحت کنه، قتل، جرم و کلاه‌برداری نصف روزه تعطیل میشد.
پس لطفاً این دیالوگ‌های «وجی» رو از رمان‌ها حذف کنید.
به جاش می‌تونید حس درونی، تردید، یا کشمکش ذهنی رو با توصیف، تصویرسازی و زبان بدن کاراکتر نشون بدید، نه با یک کاراکتر خیالی که وسط ماجرا میاد نصیحت‌نامه می‌خونه.
هم رمان واقعی‌تر میشه، هم اعصاب خواننده خط خطی نمیشه !
راهکار جایگزین برای نشان دادن وجدان یا کشمکش درونی کاراکتر بهتون میدم:

۱- زبان بدن و واکنش‌های فیزیکی:
به جای اینکه «وجدان» بیاد وسط و بگه: «این کارو نکن!»، نشون بده کاراکتر چطور بی‌قرار میشه، دست‌هاش عرق می‌کنه، یا ناخودآگاه عقب می‌کشه.

۲- تصویرسازی از خاطره یا صحنه مشابه:
وقتی شخصیت قراره کاری خلاف انجام بده، بذار ذهنش بره به خاطره‌ای که باعث حس گناهش شده. این هم طبیعی‌تره هم عمق بیشتری میده.

۳- مقایسه ذهنی با یک شخصیت دیگر:
کاراکتر می‌تونه توی ذهنش خودش رو با کسی که تحسینش می‌کنه یا ازش متنفره مقایسه کنه و همین باعث تردیدش بشه.

۴- استفاده از محیط:
گاهی حتی یک صدا، تصویر یا بو می‌تونه حس گناه رو تداعی کنه. مثل دیدن یک عکس یا شنیدن یک آهنگ که باعث شه شخصیت منصرف بشه.

۵- مونو‌لوگ (تک‌گویی درونی) واقعی:
به جای «وجی» که حرف می‌زنه، یک جریان واقعی افکار کاراکتر رو نشون بده؛ بدون اینکه شبیه چت کردن با یک دوست خیالی بشه.

لایک یادتون نره😛
 

ژانر وحشت:


خب من قبلاً راجع به ژانر ترسناک صحبت کرده بودم، اما بنا بر درخواست یکی از نویسنده‌های عزیزمون...
یک سری نکات دیگه می‌خوام بگم.
۱- لحن داستان برای ایجاد یک اتمسفر تاریک، بی‌احساس و پر از ترس و وحشت باید باشه. مثل این می‌‌‌مونه که نویسنده با تشریح نکردن یک موقعیت خاص، خواننده را حرص میده تا در ناشناخته بودن یک موقعیت یا شخص، احساس ترس و دلهره ایجاد بکنه.
۲- حوادث ناگهانی باید صورت بگیره. البته به تعداد کم، چون باید غیرقابل پیش‌بینی باشند و پشت سرهم یکم سیر رمان رو تند می‌کنه.
۳- داستان‌ها معمولاً با خشونت بالا باید روایت بشند .
۴- کارکتر‌ها در موقعیت‌های مختلف داستان، نیمه‌ی تاریک خود را باید نشان بدهند تا باعث انزجار مخاطب بشه.
۵- معمولاً بهترین فرم داستان‌گویی، سوم شخص است و راوی خود نویسنده می‌تونه باشه.
۶- بازی با حس‌های پنج‌گانه: فقط به تصویر اکتفا نکن. از بو (مثلاً بوی تعفن یا خاک نم‌خورده)، صدا (صدای کشیده شدن ناخن روی دیوار)، لم*س (سردی فلز یا رطوبت دیوار) استفاده کن تا ترس عمیق‌تر بشه.
۶- ترس از ناشناخته‌ها:
بعضی وقت‌ها نگفتن از گفتن ترسناک‌تره. اجازه بده ذهن خواننده خودش هیولا یا خطر رو بسازه.
۷- شخصیت خاکستری:
در وحشت، حتی «قهرمان» باید ضعف یا جنبه تاریک داشته باشه. این باعث میشه مخاطب دائم شک کنه که آیا این آدم قابل اعتماد هست یا نه.
۸- پیش‌زمینه تاریک مکان‌ها:
هر مکان مهم، یک تاریخچه داشته باشه. خونه‌ای که قبلاً تیمارستان بوده یا جنگلی که داستان نفرین پشتشه، ناخودآگاه بار ترس رو بالا می‌بره.
۹- ریتم تنفس داستان:
سرعت روایت رو جوری تنظیم کن که مثل نبض بالا و پایین بره. چند صفحه آرام و پرتعلیق، بعد یک اتفاق ناگهانی، بعد دوباره آرامش کاذب.



 
عقب
بالا پایین