نتایح جستجو

  1. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    خب این هم از این قسمت. نظرتون چیه؟ اگر سم‌هایی که تو دوران سم پردازیتون نوشتید با اینا متفاوت بود یادتون نره که مینرا تو نمایه‌ش کمین کرده منتظر سوژه! منتظر قسمت بعد باشید...
  2. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۲۶- کل کل قبل تعیین جنسیت بچه به این صورت که: ارشاویر: من میدونم بچم یه دختر با چشمای فلان رنگی و موهای فلان حالتی مثل توئه نفس: نه من میدونم بچم یه پسر با چشمای فلان رنگی و موهای فلان حالتی مثل توئه (آخرشم که همونطور که اشاره شد توله‌های دوست نداشتنی‌شون دو قلو میشن) ۲۷- با شعر با هم حرف...
  3. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۲۲- پرسیدن اسم احساس نفس و ارشاویر از خودشون تا چند ماه! یعنی این قدر سخته بفهمی عاشق شدی؟ بذارید یادآوری کنم بچه‌ها؛ این خل و چل‌هایی که داریم راجع بهشون حرف می‌زنیم دانشجوهای تاپ‌ترین رشته‌های بهترین دانشگاه‌ها هستن. اگر تو دنیای واقعی یه همچین وضعیتی در جریان بود ما باید خودمون رو زنده زنده...
  4. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۱۸- یه جایی از رمان حتما باید بیفتن تو استخر. احساس می،کنم اگر دست به دست هم بدیم و اعضای نون. ه. کاف. رو صادر کنیم ترکیه پول خوبی از فروش سناریوهای جذابشون به سریال سازهای کشور دوست و همسایه در میاریم. نظرتونه؟ ۱۹- نفس داره میفته ارشاویر مثل سوپر من ظاهر میشه و دستشو دور کمرش حلقه میکنه و...
  5. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۱۴- سوزن گذاشتن زیر ارشاویر توسط نفس. ارشاویر کور خنگ چشم‌هات رو مثل آدم باز کن دیگه. این قدر پنچر شدی ما می‌شینیم رمانت رو می‌خونیم پنچر میشیم از شدت تکراری بودن. خیر سرت استاد دانشگاه هم هستی پنجاه و پنج تا لیسانس هم داری با اون مغز فندقیت؟ ۱۵- و شیطنت‌های دیگر و دیونه بازی. که به زعم نون. ه...
  6. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۱٠- یه مسافرت به شمال. بحث نکنید بچه‌ها این مسافرت راه نداره نباشه. حتی اگه خارج از کشورم باشن باید بیان ایران برن شمال دوباره برگردن. بدون مسافرت شمال شما یه قانون مهم رو شکستید که جرم نابخشودنی‌ای حساب میشه. پس مسافرت فقط شمال! یاد گرفتید؟ ۱۱- ترسیدن نفس از رعد و برق و پناه بردن به ارشاویر...
  7. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۷- کل و کل و لجبازی بین نفس و ارشاویر با کلید واژه ی جرأت یا حقیقت. والا ما جرأت یا حقیقت بازی کنیم یهو یه نفر در میاد میگه برو خاک باغچه رو بخور ما هم میگیم نه. بعد اینا ارشاویر برمی‌گرده به نفس میگه با من ازدواج کن اگه جرأت داری و نفس هم انگار زندگیش یه شوخیه برای این که بی دل و جرأت به نظر...
  8. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    ۴- نفس از پله ها میاد پائین و همه ی نگاها روش قفل میشه. به خدا این قدر این مورد رو تو رمان‌ها خوندم عقده‌ای شدم که یه بار همه این جوری به من خیره بشن. هر چند خب ما که اعتماد به سقف پولادین نفس خانم رو نداریم؛ اگر هم همچین اتفاقی برامون بیفته فکر می‌کنیم یه خرابکاری ای تو تیپ زدن کردیم یا چَپَر...
  9. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    بخش سوم: اتفاقات کلیشه ای ۱- خب خب خب! بالأخره رسیدیم به جای داغش. اول از همه یه مهمونی بزرگ حتماً باید اون وسط باشه. آخه بالأخره باید یه جایی باشه که ارشاویر و نفس نازنین و عزیزمون خفن بودن و بی‌همتا بودنشون از لحاظ ظاهری رو ثابت کنن یا نه؟ ۲- نفس هیچوقت (مخصوصاً قبل این مهمونیه) لباس نداره و...
  10. مینِرا

    مقـاله بازگشت مینی از وسط افسانه‌ها؛ سرهنگ کلیشه از شکست من نا امید شد؟ | ژورنالیست: مینی

    حتماً دیگه تا الآن فهمیدید من چه بلاهایی در راه مبارزه با کلیشه سرم اومده. اول که مجبور شدم هفت تیر کش بشم، بعدش شخصیت‌های رمانم رو از دست دادم، بعد هم بچه‌های کافه ژورنال رو به دردسر انداختم. ولی آیا فکر می‌کنید مینی این جا و این جوری از پا خواهد نشست؟ البته که نه! پس فکر می‌کنید چرا به من...
  11. مینِرا

    دنباله دار در مورد نفر قبلی شایعه بساز

    یه شب که مهمون داشتن برای اینکه شب غذا کم نیاد و آبروداری کنه یه بشقاب پر خیارشور خورده
  12. مینِرا

    دفترکار دفتر کار ناظر مینرا

    نوع اثر: رمان نام اثر: آویدا نویسنده: @مینا طویلی زاده وضعیت: در حال تایپ لینک تاپیک نظارت: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41858/ لینک تاپیک تایپ: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41857/
  13. مینِرا

    نظارت همراه رمان آویدا | ناظر:مینرا

    سلام عزیزم من گیتی هستم ناظر رمانت. امیدوارم که پایان رمانت رو با هم ببینیم و لذت ببریم از همکاری؛ فقط لطفاً قبل از هر چیز قوانین تایپ رمان (تو پست تأیید رمان هست) رو بخون
  14. مینِرا

    دفترکار دفتر کار مشاور نویسندگی Azaliya

    بسم تعالی دفتر مشاور نویسندگی @Azaliya * توجه داشته باشید درخواست مشاوره از سمت تمامی نویسندگان و کاربرانِ انجمن پذیرفته خواهد شد. ** کاربرانِ عزیز از بی‌احترامی، بی‌ادبی و موارد این‌چنینی خودداری کنید. مشاورین انجمن تا حدِ توان شما را یاری خواهند کرد.
  15. مینِرا

    دفترکار دفتر کار مشاور نویسندگی (SINA)

    بسم تعالی دفتر مشاور نویسندگی @(SINA) * توجه داشته باشید درخواست مشاوره از سمت تمامی نویسندگان و کاربرانِ انجمن پذیرفته خواهد شد. ** کاربرانِ عزیز از بی‌احترامی، بی‌ادبی و موارد این‌چنینی خودداری کنید. مشاورین انجمن تا حدِ توان شما را یاری خواهند کرد.
  16. مینِرا

    مشاوره ایده پردازی

    سلام حسام. ایده‌ی این رمان رو یادت اومد یا کنسلش کردی؟
  17. مینِرا

    مشاوره مشاوره‌ی توصیفات

    سلام مریم گلی. رمانت در چه وضعیه؟ ویرایش کردی؟
عقب
بالا پایین