نتایح جستجو

  1. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ رمان سطر آخر روزنامه| دیوا لیان

    باران شدت گرفته بود و خیابان، مثل آینه‌ای ترک‌خورده، زیر نور زرد چراغ‌ها می‌درخشید. پاکت توی جیبم سنگینی می‌کرد؛ وزنه‌ای نامرئی روی قلبم. «دنبال باران برو.» جمله‌ای که هنوز توی سرم تکرار می‌شد و اجازه نمی‌داد نفس راحت بکشم. وقتی از کافه بیرون آمدم، حس کردم نگاه‌ها روی من متمرکزند. هر رهگذر، هر...
  2. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ رمان سطر آخر روزنامه| دیوا لیان

    صندلی چوبی کافه سرد بود و بخار لیوان چای مثل مهی نازک جلوی چشمم می‌رقصید. صدای قاشق‌ها و بشقاب‌ها آرام در پس‌زمینه گم می‌شد و انگار هر صدا، فشار ذهنم را بیشتر می‌کرد. همیشه فکر می‌کردم این‌جا جایی برای فرار از هیاهوست، اما حالا خود هیاهو مثل سایه‌ای پشت سرم سنگینی می‌کرد. دفترچه روی میز باز بود؛...
  3. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ رمان سطر آخر روزنامه| دیوا لیان

    صدای تق‌تق تایپ و ورق زدن کاغذها همه‌جا پیچیده بود. بوی قهوه کهنه قاطی بوی کاغذ قدیمی می‌اومد. چراغ‌ها نور زرد و خسته‌ای روی میزها می‌ریختن. نوشین کنارم ایستاد، پرونده‌ای دستش بود. گفت: - محسن، یه کم نفس بکش. اینجوری خودتو می‌فرسونی. سرمو بلند نکردم، فقط گفتم: - نمی‌تونم… انگار یه چیزی هنوز سر...
  4. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    و سرانجام، آن‌گاه که آخرین نور نیز در اعماق فرو می‌پوسد، تنها ماهی‌ها می‌مانند؛ چشم‌هایی پر از شب، دهان‌هایی لبریز از سکوت. آب، همچون کفنی شفاف، بر اندامشان کشیده شده است و زمان در میان حباب‌های پوسیده، بی‌حرکت بر زمین می‌افتد. هیچ دستی برای نجات نیست، هیچ نگاهی برای شاهد بودن؛ تنها پژواکی خاموش...
  5. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    شب فرود می‌آید، بی‌آنکه مرزی میان حیات و ممات قائل شود. ماهی‌ها در دل مرگی شناورند که پایان‌ناپذیر است، بی‌آنکه لحظه‌ی واقعی مرگ فرا رسد. آب، گورستانی است بی‌در و بی‌سنگ، گوری که هیچ‌گاه بسته نخواهد شد. و تنها چیزی که بر جای می‌ماند، گریه‌ای است بی‌چهره، گریه‌ای که هیچ لبخندی توان فرونشاندنش را...
  6. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    کف تنگ انباشته است از استخوان‌های آب؛ امواجی که قرن‌ها پیش مرده‌اند و اکنون در ته به رسوبی سرد بدل گشته‌اند. ماهی‌ها از میانشان عبور می‌کنند، بی‌آنکه بدانند این استخوان‌ها روزگاری تپش زندگی را در خود حمل می‌کردند. هر نگاهشان بی‌خبر می‌لغزد، و هر عبورشان شکافی تازه بر حافظه‌ی مرده‌ی آب می‌افزاید.
  7. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    در میانه‌ی آب سکوتی آویخته است؛ سکوتی سنگین‌تر از هر فریاد، معلق میان بودن و نبودن. ماهی‌ها ناگزیر آن را می‌بلعند، و دهان‌هایشان لبریز از تیرگی می‌شود. هر دم، به‌جای تنفس، فرو رفتنی است به مغاکی که از واژه تهی است، ژرفنایی که در آن معنا چون جسدی بی‌نام شناور است.
  8. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    نوری که از سطح می‌گذرد، حافظه‌اش را در همان لحظه‌ی عبور از دست می‌دهد؛ هر پرتو در شکست خویش فرو می‌پوسد و دیگر بازنمی‌گردد. ماهی‌ها در میان این فراموشی بی‌امان شنا می‌کنند؛ پوست‌هایشان برق می‌زند، اما برقی که در لحظه زاده می‌شود و بی‌درنگ در زوال محو می‌گردد. هیچ‌چیز در این آب به یاد نمی‌ماند.
  9. ..LADY Dyva..

    شاخص دلنوشته گریه‌ی ماهی‌ها | دیوا لیان

    آب دهانی است دوخته با نخ سکوت، دهانی که هیچ فریادی از آن عبور نمی‌کند. ماهی‌ها درون این دهان خاموش می‌چرخند و باله‌هایشان شیارهایی از اندوه بر استخوان‌های بلورین تنگ حک می‌کند. گویی تمام جهان چیزی جز قفسی شفاف نیست که در آن نفس کشیدن به جرم بدل شده است
  10. ..LADY Dyva..

    دنباله دار ■□اسم یکی از بچه های سایـتُ بگو نفربعدی تحلیل کنه■□ تگش کن...

    زیاد صحبت نداشتم باهاش ولی به نظرم قبلا خیلی فعال بودن در کل مهربون و باشخصیت @BISEl
  11. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه درخواست [بنر و پوستر]

    درخواست بنر برای فراخوان تیم تگ
  12. ..LADY Dyva..

    دفترکار کپیست • زهرا سلطان‌زاده •

    هوالمحبوب @زهرا سلطانزاده لطفا آثار فایل شده‌ی خود را در این دفترکار به صورت زیر قرار دهید: اسم نویسنده: اسم‌ اثر: عنوان: «دلنوشته، رمان و…» تاریخ: «جز شخص تگ شده کسی اجازه‌ی ارسال پستی در این دفترکار را ندارد» مدیریت تیم کپیست
  13. ..LADY Dyva..

    پایان همکاری کپیست • بی صدا •

    پایان همکاری باتشکر از فعالیت شما
  14. ..LADY Dyva..

    پایان همکاری کپیست « سینا »

    پایان همکاری باتشکر از فعالیت شما
  15. ..LADY Dyva..

    نظارت همراه رمان یاسکا | ناظر: دلارام

    سلام ملیکای عزیزم پارت اخرت یکم ویرایش کنی بهتر همون قسمت که دختره بره*نه و وسط پاهاش میبرن و نصف میکنن‌ و... مرسی ازت
  16. ..LADY Dyva..

    مهم | تاپیک تقسیم آثار بین ویراستاران |

    بسم تعالی داستانک وقتی برای ماه دست تکان دادم کلیک کنید ویراستار: @وانیـلྉ تاریخ شروع: ۲۲ شهریور ۱۴۰۴ تاریخ تحویل: ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
عقب
بالا پایین