شب فرود میآید، بیآنکه مرزی میان حیات و ممات قائل شود. ماهیها در دل مرگی شناورند که پایانناپذیر است، بیآنکه لحظهی واقعی مرگ فرا رسد. آب، گورستانی است بیدر و بیسنگ، گوری که هیچگاه بسته نخواهد شد. و تنها چیزی که بر جای میماند، گریهای است بیچهره، گریهای که هیچ لبخندی توان فرونشاندنش را ندارد.