ظاهرش انرژی منفی به آدم منتقل میکرد. یک لحظه از درون آتش گرفت، این مردک عیاش با چه عقلی میخواست دختر همسن بچهاش را به همسری بگیرد؟ واقعاً که شرمآور بود. صدای نخراشیدهاش سکوت مابینشان را شکست:
- خوش اومدی جوون، به ما نگفته بودن قراره پلیسی به روستا بیاد؟ چه خبر شده؟
مرد لهجهی غلیظ و خشکی...