نتایح جستجو

  1. H

    در حال تایپ وان‌شات آبی یک جسد‌ |‌ HILDA کاربر انجمن کافه نویسندگان‌

    "به نام او" عنوان:‌ آبی یک جسد نويسنده:‌ HILDA خلاصه:‌ ادوارد،‌ در سبب جست‌وجوی ماهی‌هایی که شاید بتواند خرج او و خواهرش را بدهد،‌ با قایقی که یادگار خیلی از خاطرات است،‌ دل به دریا می‌زند؛‌ غافل از آن لگام گسیختگی که روزگار برایش در نظر گرفته است.‌ پ.ن:‌ داستان،‌ برگرفته از ذهن نویسنده...
  2. H

    محفل ادبی [تکست طوری]

    می‌گویند چرا لبخند نمی‌زنی؟ آنها ولی نمی‌دانند که من دلیلی برای لبخند زدن ندارم.
  3. H

    معرفی « کتـاب‌بـازان »

    نویسنده‌ها بیشتر از والدینی که قراره بچه‌دار شن، اسم‌های مختلف از فرهنگ‌های متفاوت جهان رو بلدن. انتخاب اسم برای شخصیت‌ها سخته حقیقتا.
  4. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    گاهی اوقات آرزو می‌کنی کاش در یادها نمانی و گاهی نیز بالعکس این اتفاق را می‌خواهی.‌ گاهی می‌خوای آن طور که دیگران می‌خواهند باشی و گاهی دیگر تبدیل به کسی که می‌شوی که خودت هستی و دیگران اما تو را نمی‌خواهند. در هر صورت...‌ کسی نیست که به یادت باشد و کسی نیست که تو را دوست بدارد! و این حقیقتی...
  5. H

    محفل ادبی [ روزانه نویسی ]

    ای کاش‌های من اندازه تمام حسرت‌های من است؛ چیزی که در میان آن جمع غریب به ظاهر دوستانه متوجه شدم و شاید در میان درک نکردن‌های آنها! چیزی که شاید بیشتر اذیت می‌کرد من را گوش نکردن‌های آنها به چیزی که می‌خواستم بود و من حالا‌،‌ در میان ازدحام ذهنم به محبوس حسرت‌هایم در آمده بودم.
  6. H

    در حال تایپ وان‌شات آبی یک جسد‌ |‌ HILDA کاربر انجمن کافه نویسندگان‌

    ادوارد،‌ دست راستش را که از عرق پیشانی بلندش خیس شده بود،‌ پایین آورد و تور دریا را با تمام قوایی که در آن تن بی‌‌جانش مانده،‌ بالا آورد. ‌آفتاب،‌‌‌ بی‌جان از میان ابر‌های متراکمی که انگار هوای گریه گرفته بودند،‌ ‌‌‌بر روی صورت بور ادوارد،‌ آئورایی کم را ایجاب می‌کرد.‌ در هر حال او انگار از شدت...
  7. H

    محفل ادبی [تکست طوری]

    دوست داشتم هیچ‌گاه زمین نمی‌خوردم، شاید اینگونه می‌شد جلوی تجربه نکردن درد را گرفت.
عقب
بالا پایین