ادبیات پسارستاخیزی یعنی چی؟
آیا یه ژانره؟ توضیحش چیه؟ نمونه هاش..
×|☔️|× ادبیات داستانی رستاخیزی و پسا رستاخیزی و یا پسا آخرالزمانی نام زیرسبکی از ژانر علمی-تخیلی است که به طور خاص به ماجراهای پیش آمده در فضای پس از فاجعه ای بزرگ می پردازد.
×|?|× در این زیرسبک، معمولا تمدن انسانی نابود شده و...
نگاهم کرد و بعد از چند ثانیه سرش را پایین انداخت.
- آره من دوتا بچه دارم یه دختر یه پسر.
نگاهش کردم. عاشق شده بود، هم پدر شده بود، هم زندگی خوبی داشت.
- به نظرت کار اشتباهی نمیکنیم برای ناهار بیرون بریم؟
سرم را پایین انداختم و انگشتان کشیدهام را در هم گره زدم.
- اونم تنها!
دستی به موهای لختش...
در میان استخوانهای یکدیگر آواز میخوانند و یک به یک هم دیگر را به اوج مرگ فرا میخوانند.
زندگیشان درد دارد و مهم نیست. این روزها چیزی مهم نیست. سردی میلههای اتوبوس، گرد و غبار تهرانِ عظیم و تمام زشتیهای منحنی به افکارشان!
گویی یادشان رفته در حفاظت کامل خدا هستند.
[ساحل]
ساده بودی، ساده اما پیچیده.
حرفهایت کوتاه و خلاصه بود و
صدایت حکایت موج های دریا؛ حرف که میزدی چشمهایم را میبستم و آرامش پشت پلک هایم را میبوسید.
فقط میشه گفت ‹شرقی غمگینی هستم› که بیآوا و خسته است، و چون پیچکی اندوهگین به دور میلهی تردید میچرخد و بر یأس و غمش افزون میشود. تاریک و خاموش هستم، اما در پی نور گام برداشته و به امید صدا، ساز ناکوک قلبم را کوک میکنم. شاید.. باید از نو شروع کرد؛ از نو جوانه داد، از نو سبز شد.
[ناشناس]
او و دوستانش
دلنوشته
دلنوشته تراژدی
دلنوشته غمگین
قلب شکسته
متن غمگین
متون و دلنوشته
متون و دلنوشته تراژدی
متون و دلنوشته غمگین
ملاقات با نهنگ
کافهنویسندگان
اندیشه ها جایگاهی والاتر از دنیای ظاهری دارند. چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش؛ در خانه ی نادانی، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند.
ای ماه مهر! زهر هلاهل!
باز آ که زنگ های ثلاثه
روزی هزاربار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمره ی چهار بمیرند
ای ماه مهر! ماه بداخلاق!
با ایده های محکم و خلّاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بی شمار بمیرند
در این کلاس های...
اولی گزینه قیمه چون به پیتزا ترجیحش میدم و پولم گیرم میاد
دومی... خب حتی کسی که دوستم داره هم قراره یه روز بره چه با خیانت چه با هر چی پس اولی
سومی هم بتونم زمانو نگه دارم چون همینطوریم بیخوابی دارم
چهارمی هم... ترجیح میدم گردنم بیوفته تا واقعا به کسی خیانت کنم:)
خوندی تموم شد؟
حالا وقت تمرینه.
"مارال با تخسی گفت: به توچه"
این مثال رو زدم بدونید این برای رمان های دست اوله..از اون ازدواج اجباری و همخونه و از این چرت و پرتا!
حالا کاری ندارم به این ایده میخوام روی جمله نفوذ کنیم.
یه روز به یکی گفتم نویسنده ی خوب اول باید کاراگاه خوبی باشه بعد سوال از خودش...