در میان استخوانهای یکدیگر آواز میخوانند و یک به یک هم دیگر را به اوج مرگ فرا میخوانند.
زندگیشان درد دارد و مهم نیست. این روزها چیزی مهم نیست. سردی میلههای اتوبوس، گرد و غبار تهرانِ عظیم و تمام زشتیهای منحنی به افکارشان!
گویی یادشان رفته در حفاظت کامل خدا هستند.
فقط میشه گفت ‹شرقی غمگینی هستم› که بیآوا و خسته است، و چون پیچکی اندوهگین به دور میلهی تردید میچرخد و بر یأس و غمش افزون میشود. تاریک و خاموش هستم، اما در پی نور گام برداشته و به امید صدا، ساز ناکوک قلبم را کوک میکنم. شاید.. باید از نو شروع کرد؛ از نو جوانه داد، از نو سبز شد.
[ناشناس]
او و دوستانش
دلنوشتهدلنوشته تراژدی
دلنوشته غمگین
قلب شکسته
متن غمگین
متون و دلنوشته
متون و دلنوشته تراژدی
متون و دلنوشته غمگین
ملاقات با نهنگ
کافه نویسندگان
دوست داشتن، هیچوقت "زورکی نبوده و نیست"
نمیتوانی با مهربانیات کسیرا مدیونِ
خودت کنی که دوستت داشته باشد. دوست داشتنی کـه از روی "دِین و تشکر" باشد دوست داشتن نیست
اصلا نمیتوانی کسیرا مجبور کنی
تپش قلبش را با حرارتِ دستهای تو تنظیم کند
کـه در شلوغیِ شهر یک باره "به یادت بیفتد" و دلش قنج...
بعضی از نگاه ها
صدایِ قشنگی دارند
بدون کلامی
جویایِ حالت می شوند
بدون کلامی
" دوستت دارم " را می گویند،
بدون کلامی
آرامش و اطمینان را
به قلبت بر می گردانند
بعضی از نگاه ها
صدایِ قشنگی دارند
دُرست مانندِ نگاهِ تو ...
Lidiya
موضوع
دلنوشتهدلنوشته عاشقانه
عاشقانه
متن احساسی
متن عاشقانه و احساسی
متون و دلنوشته
من و تو
من و تو میشیم ما
بـه تـو می اندیشم
اي سراپا همه ی خوبی
تک وتنها بـه تـو می اندیشم
هـمه وقت
همـه جا
مـن بـه هرحال کـه باشم بـه تـو میاندیشم
تـو بدان این را
تنها تـو بدان
تـو بیا
تـو بمان با مـن، تنها تـو بمان
Lidiya
موضوع
به تو می اندیشم
دلنوشتهدلنوشته عاشقانه و غمگین
عاشقانه
متون احساسی
متون و دلنوشته
نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت
به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو
به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو
Belki yüksek umutlarım var, belki çok fazla rüya görüyorum, ama en azından yorulana kadar pes etmeyeceğim ve bi'şeyden pişman olmayacağım.
شاید من زیادی امیدوارم، شاید زیاد رویا میبافم، ولی حداقل تا خسته نشم تسلیم نخواهم شد و از چیزی پشیمان نخواهم شد.