نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت
به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو
به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو
Belki yüksek umutlarım var, belki çok fazla rüya görüyorum, ama en azından yorulana kadar pes etmeyeceğim ve bi'şeyden pişman olmayacağım.
شاید من زیادی امیدوارم، شاید زیاد رویا میبافم، ولی حداقل تا خسته نشم تسلیم نخواهم شد و از چیزی پشیمان نخواهم شد.
وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شده، دست و پا زدن فایده ای ندارد.
باید بگذاری برود پیِ کار و زندگیاش، باید قبول کنی که شبیه خوردن یک نوشیدنی که جایی به انتها میرسد، به انتها رسیده.
اگر مدام نی را ته لیوان بچسبانی و هورت بکشی جز یک صدای ناموزون اتفاقی نمی افتد، حالا هی هورت بکش، هی...
سالها بعد
قهرمان فیلم کسی نیست
که شهری را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد
به تنهایی
از عجیب ترین زندان ها فرار کند
و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد…
سالها بعد
قهرمان قصه کسی است
که “جرات” می کند
و میان “آدم ها”
“عاشق” می شود…
نادر ابراهیمی
Lidiya
موضوع
دلنوشتهدلنوشته عاشقانه
عاشقانه
متن احساسی
متون و دلنوشته
به تـو وابستهام.
مانند سربازی به سربندش.
تـو معروفی به دل بردن، مونالیزا هم به لبخندش.
چـه حالی داشتم با رفتنت، سربسته می گویم، شبیه حال مَردی لحظهی اعدام فرزندش… .