دلنوشته

  1. دامبلرد

    در حال تایپ دلنوشته مخزن الدردها | خانومِ اِل

    بسم آنکه درد را آفرید نام دلنوشته: مخزن الدردها نام نویسنده: خانومِ اِل ژانر: اجتماعی، تراژدی دیباچه: همیشه در زندگی‌مان شبیه زالو بودیم، به آدم‌ها چسبیده و غم و غصه‌هایشان را تا قطره‌ی آخر می‌مکیدیم، وقتی هم که آدم‌ها کارشان با ما تمام می‌شد، پرتمان می‌کردند در کاسه‌ی آب نمک تا بمیریم؛ اما...
  2. zhina

    در حال تایپ دلنوشته 33 رنگ از تو | ژینا

    به نام حق نام اثر: 33 رنگ از تو. نام نویسنده: ژینا ژانر: عاشقانه مقدمه: ۳۳ رنگ، نه از جنس تصویر و قلم، نه آن‌چنان که چشم می‌بیند. رنگ‌هایی ناشناس، پنهان در گوشه‌های تو، که هرگز نام‌شان را نشنیده‌ام، و تو بوم آن‌ها هستی، و من نقاشی‌ ماهر
  3. بی صدا

    در حال تایپ دلنوشته کینه | بی‌صدا

    نام اثر: کینه سرشناسه: بی‌صدا/محمد مهدی گودرزی موضوع: دلنوشته، یاداشت ها و غیره ژانر: عاشقانه، تراژدی تعداد صفحه: به زودی ثبت می‌شود سال نشر: یک هزار و چهارصد و چهار.۱۴۰۴ منتشر شده در: کافه نویسندگان، تالار ادبیات_ بخش تایپ دلنوشته دیباچه: تو بگو ای دل دیوانه‌ی من راه کجاست؟ از کجا آمده‌ام،...
  4. zhina

    در حال تایپ دلنوشته سکون | ژینا

    بسمه تعالی نام اثر: سکون نام نویسنده: ژینا ژانر: درونگرایانه، فلسفی مقدمه: هیچ‌چیز ناگهانی نبود. نه مثل شکستنِ یک شیشه، نه مثل فرو ریختنِ دیوار. همه‌چیز آهسته اتفاق افتاد... آن‌قدر آهسته که حتی نفهمیدم کی از تکاپو دست کشیدم. انگار زندگی، بی‌هیچ هشدار یا حادثه‌ای، آرام مرا کنار کشید و در گوشم...
  5. zhina

    دلنوشته باوان | ژینا

    بسمه تعالی نام اثر: باوان نام نویسنده: ژینا ژانر: عاشقانه مقدمه: گاهی، در ازدحام روزهایی بی‌نام، دل بی‌هوا دلتنگ می‌شود. برای جایی که نه نشانی دارد، نه تقویم می‌شناسد. فقط تویی که در آن نفس می‌کشد. باوانم… ای آیه‌ی مهرت بر قلبم نازل شده، برایم پناه باش. پناهی بی‌مرز، که با نامت آغاز شد و اگر...
  6. aram _atur

    در حال تایپ دلنوشته دوام اوردن/جنگیدن | آرام آتور

    نام اثر: دوام اوردن /جنگیدن سرشناسه: آتور، ارام 1383 سبک/ژانر: رئالیسم، درام، تراژدی سال نشر: یک هزار و چهارصد و چهار - 1404. منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته. دیباچه: به گمانم به گمانم در میان دوام اوردن ها معنایی که برایش دوام می اوردم بی معنا شده؛ اری دیگر...
  7. Chaos

    در حال ویرایش دلنوشته راپسودی | اثری از آشوب

    🪽بنام شاعر زندگی نام اثر: راپسودی نام نویسنده: سحر راد (ملقب به آشوب) ژانر: عاشقانه، تراژدی سطح: حرفه‌ای دیباچه: کسی چه می‌داند که این دل پس از هربار شکستن، چگونه از نو بر مدار تپیدن می‌ماند؟! و یا جانی که بارها در آتش عشق سوخته، چگونه می‌تواند هنوز زنده‌بودن را به یاد داشته باشد؟ من آن...
  8. ساویــر

    اتمام یافته دلنوشته لیلی به من بگو آسمان | محمد یاسین نصرتی

    ~به نام خالق عشق~ نام اثر: لیلی به من بگو آسمان سرشناسه: محمد یاسین نصرتی(شاهیاس) موضوع: دلنوشته ژانر: عاشقانه سطح اثر: محبوب ویراستار: دیوا لیان سال نشر: ۱۴۰۳ منتشر شده در: انجمن كافه نويسندگان - تالار ادبيات - بخش تايپ دلنوشته. دیباچه: به آسمان که خیره می‌شوم، غم می‌بینم، درد می‌بینم. تاریکی...
  9. S

    پایان نقدوبررسی دلنوشته هنوز در دریا ماهی می‌روید | منتقد: صبا

    نقد نام: قطعا نام دلنوشته اولین چیزی است که خواننده آن را می‌بیند و می‌خواند، پس در جذب مخاطب تاثیر زیادی دارد. نام این دلنوشته با وجود جمله‌وار بودن، با خلاقیت بالایی انتخاب شده و به دور از کلیشه بود و همین موضوع، عنوان را متفاوت می‌کرد. استفاده از کلمه هنوز موجب شده تا حس و حال انگیزشی و...
  10. ز

    کمی خستگی

    چیزی نگو فقط گوش کن به سکوت‌ام نگاه کن به اشک‌هایم بخند به تنهایی‌ام راه برو با خستگی‌هایم می‌بینی نمی‌توانی حالم را درک ‌کنی پس چیزی نگو، سکوت کن فقط دور شو و عبور کن از جاده‌ی دلتنگی‌هایم
  11. دختر خوشگل انجمن

    در حال تایپ دلنوشته تاریخی دیگر | نویسنده کیاناز تربتی نژاد

    به وقت آذر ماهِ هفتاد و نه، شاید خانم آقای مهری یک چیزی می‌دانست که با ناخوشی نگاهمان می‌کرد. شاید بچه‌های تابستان‌ ندیده‌ی کوچه‌ی خانه‌یتان می‌دانستند که این شیرینی دل را می‌زند و در همان روزهای اول پایم زیر دوچرخه‌ی قرمز رنگ محمد، پسرِ حیدر آقا رفت. در این میان به من بگو، منتظرت بمانم؟ یا تو...
  12. ب

    اتمام یافته دلنوشته تُنگ بلوری | نویسنده بلوط

    می‌دانی؟! من عادت کردم. خیالم تو را میهمان است. روزمره من از مرور شروع تا انتهای بینهایت ماست. از پرواز فراز آسمان به الوار های کهنه‌ی غرق در گِل به انتظار بنا شدن. از درخت های سر به فلک کشیده به پیچ تاب توپ:گلللل از نگاه ها به انکار ها از نگرانی ها به بی قراری ها به دیروز به امروز به فردا من...
  13. Sarkook

    در حال تایپ دلنوشته دریایِ آسمان | نویسنده سارا عسکریان

    لحظه‌ای که دل باختم، سقوط کردم یا غرق شدم؟ تفاوتی هم نمی‌کند، هردو در نهایت آدمی را به کام مرگ می‌کشاند و عشق هم مرگِ روح و روان است عشق، نابودگرِ جسم و جان است... .
  14. ponyo

    در حال تایپ دلنوشته تهی | تیم ششم چالش ادبی

    هر چقدر هم که سعی کنی نمی‌شود مانند قبل شد از خود می‌پرسی چرا؟ دلیلش را هر چند دیر میفهمی اینکه نمی‌شود تو آدمی را مانند برگه کتابی بگذاری و بعد از مدت‌ها در همان صفحه به دنبالش بگردی! آدم‌ها نمی‌ایستند، آنها برگه کتاب نیستند آنها می‌روند و باز نمی‌گردند!
  15. در حال تایپ مجموعه شعر شمع آجین | به قلم Saghar

    قاصدک چرخی زد لـ*ـب حوض نشست ماهی خونی خندان را دید دل او لرزی کرد برق عشق به چشمش افتاد آماس شتابانی وزید قاصدک را به آغو*ش کشید با خودش برد به جایی دورتر نه که از روی حسادت باشد قصد او نیک‌خواهیست من که از دور به تماشای عرصه بنشستم نجوای آماس به گوشم برسید «باورت گر بشود گر نشود عاشقی هست،...
  16. ب

    اتمام یافته دلنوشته مرآت | نویسنده بلوط

    جای گماشته بودم خند‌ه‌ام را شیطنت‌های بچگانه‌ام‌ را پس جُنگ نخ‌نمای صندوقچه و دل نشین نیست؟ خیال دوباره تسخیر، لم*س، حس کردن تماما خود! نسیم می‌وزد حریر‌ها می‌رقصند زلف‌های پریشان هم چمدان حرف‌ها دارد خیالم دور دست‌ها را سِیر وجود چپ سینه نیز به خیال شکفتن دوباره اگر چه رنج دارد امید نیز...
  17. ب

    اتمام یافته دل نوشته مَلِکُ القُدُّوس| به قلم بلوط

    گوی رنگی‌ات روح رنگی ما دنیای رنگارنگ روزهای کودکی سیاهی شب رنگ را گم کرده‌اند نیست! به خیالم دویدن‌های نسیم رنگ‌ها را ربوده به خیالم سیاهی کلاغ‌ها رنگ‌هارا از زمین زدوده. به خیالم نشد‌های دل امید را گداخته باشد؟ ای آواز جاری وجود دوباره نقش ده دوباره روشن نما دوباره جان‌ده به خانه‌ای عشق، محبت...
  18. بریوان

    در حال تایپ دلنوشته انگار مادرم گریسته بود | نویسنده اِلی فرجی

    لالا لالا... لالایی‌ات را یادم نمی‌آید! هوش و حواسم را به باد دادم و صوتِ حزینِ اجتماعِ کلاغ‌های منزوی، سکوت کوچه باغ را مچاله می‌کند.
  19. ب

    اتمام یافته دل نوشته بدایت انتباه | نویسنده بلوط

    تماما وجود من به دنبال درک زخم‌های وجودت به قعر نوشته‌ها و آنچه باید دید سفر کرد. زیرا که برای یافتن درمان، ثفل وجود را باید شناخت. بیزاری درونم از دروغ برایت روشن است؛ به دروغ درک کردن و مرحم زدن کار من نبوده و نیست. راه را گماشتم تا تو تماما ضرب‌های احاطه شده وجودت را به وجودم سرازیر کنی...
  20. ر

    در حال تایپ دلنوشته‌ی کلبه‌ی مآه | Umbra

    گردش گیتی و هر لحظه که از جام جان می‌نوشیم؛ گویی روزها می‌گذرند و تو در مستانه‌ی دنیایی! تلنگری باش که بر دیگران پدید آمده‌ است؛ منتظر دنیا مباش تا تلنگری بزند. او جام‌ جانت را خواهد شکست!
عقب
بالا پایین