تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی [ایـسـتـگـاه نِـــویـسَـنـدِگـی] ✍️

  • شروع کننده موضوع نهنــگ
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 2,166
  • پاسخ ها 52
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
وقتی می‌دانست اینگونه به اعتماد دارم..
اینگونه او را بر چشمانم می گذاشتم..
چرا باورم را نسبت به اعتمادش شکست؟
رفیق بود برایم و حال... تبدیل به خنجری زهرآلود در ژرفای قلبم شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
وقتی من در تنهایی مغروق شده‌ام...
وقتی می‌بینی تنهایی مانند طناب دار بر گردنم آویخته..
چرا نجاتم ندادی...؟
وقتی از اعماق وجودت می‌دانستی که من به تو...
باور دارم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریت وبـسایت
مدیریت وبـسایت
Apr
1,175
11,689
169
TehRan
جایت خالی‌ست.
جای شوخی‌هایت،
خنده‌هایت
دعوا کردن‌هایت
حتی... حتی جای دل من هم خالی‌ست. حس‌اش می‌کنم.
تو با رفتنت، زندگی‌ام را بردی. آرام باش، زندگی درد دارد اما تو خوب بمان.
#ملیکا.کاف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونت اجرایی بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
7,313
36,571
268
25
کرج
وقتی درهای پشت سرت بسته می‌شدند، نترس!
این یعنی دست از نگاه کردن به گذشته برداری و به سمت آینده بری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا