تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر شاه بیت ♚

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 651
  • پاسخ ها 43
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
محتسب ماجرا را نفهمید
درد این مبتلا را نفهمید

کوزه را دید و بو کرد و بشکست
رنگ و بوی خدا را نفهمید

قاضی از من گنه دید اما
جرم زلف سیا را نفهمید

شاه خوبان نهان دوش از این شهر
رفت و حال گدا را نفهمید

حال خود با طبیبی بگفتم
حال و درد و دوا را نفهمید

هر چه از راز پیمانه گفتم
زاهد این گفته ها را نفهمید

با من از عقل و از مصلحت گفت
صحبت نابجا را نفهمید

شرح خورشید شب را نوشتم
از الف تا به یا را نفهمید

مدعی خواند و خندید و بگذشت
معنی شعر ما را نفهمید

- حسین رسولی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ست
پشت پرچین من این سو همه‌اش ویرانی ست

انفرادی شده سلول به سلول تنم
خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانی ست

دست‌های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغـ*ـوش تو دیگر جا نیست

ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ست

شعر آنی‌ست که دور ل*ب تو می‌گردد
شاعری لـ*ـذت خوبی‌ست که در ل*ب‌خوانی‌ست

دوستت‌دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته‌باش عشق به این آسانی‌ست!

- حسین جنت مکان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی ، مرگِ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالتِ غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده ، داد بکش
هی تکانم بده ، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم

مثل سیگار ، خطرناک ترین دودم باش
شعله آغـ*ـوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند از آن بد تر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین ، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت ، این همه سیگار نکش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند ، منم
آنقدر داغ به جانم ، که دماوند منم

توله گرگی ، که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی ، جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام ، دهان پسته ، زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
.... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قد کوتاه منم

ماده آهوی چمن ، هوبره ی سـ*ـینه بلور
قابِ قوسینِ دهن ، شاپریِ قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماهِ دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت ، تب دریاچه قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات ، جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با ل*ب تو قافیه پرداز شدند

هر پسر بچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مَرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
چشممان خورد به هم، صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبندِ تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ محبت*کردن

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمانِ تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سَر مریخ نشست

آسِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم ، از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده خود پیر ترم
از خرِ زخمی ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سرِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو ... دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر
مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پیِ یک شامِ بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نانجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خر*اب است نرو

بی تو من با بدن لـ ـختـ خیابان چه کنم ؟
با غم انگیز ترین حالتِ تهران چه کنم ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شبِ وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالی است
گل تو باشی ... من مفلوک دو مُشتم خالی است

بی تو تقویم پُر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خِیر ندیدم که دِگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پَرم ، دلهره کافی است ، خدایا تو ببخش
خودکشی دستِ خودم نیست ، خدایا تو ببخش

- علیرضا آذر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
نگرانم !‌ ولی چه باید کرد؟
عشق ، دلواپسی نمی فهمد !

درد من، خطِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !

بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی

خسته ام از ضوابط عُرفی
خسته ام از روابط شرعی

هیچ کس،‌ هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم

هیچ فرقی نمی کند دیگر
اینکه با تو چه نسبتی دارم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,985
59,563
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام
سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد
جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی

- سعدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا