تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر ~شب‌های دلتنگی~

نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
چقدر این صدا برایم آشناست

صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم

صدای بارش باران را

بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام

صدایی است که رنگ تنهایی دارد بوی فراق و درد دوری​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
دلم را که مرور میکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه ای از آن خودم

روی آن نقطه هم میخ می کوبم و قاب عکس تو را می آویزم​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
درسکوت دادگاه سرنوشت

عشق برما حکم سنگینی نوشت

گفته شد دل داده ها از هم جدا

وای بر این حکم و این قانون زشت​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه‌ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است

می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق این‌همه مهربان است​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد

وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد

باید كسی باشد كه عكس خنده ام را

در لابه لای گریه اش محكم بگیرد

چشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد

باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد

هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد

آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد

از گریه‌های او خدا قلبش بلرزد

از گریه‌های او نفسهایم بگیرد

من! جای خالی باشم و او هم برایم

هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
از راهی دور

برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،

من از راهی دور

برای گفتن از گریه های خویش



راهی نیست،

در دست افشانیِ حروف

باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،

من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم



من

مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،

خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه



من

بارانِ بریده ام به وقتِ دی،

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه



به من بگو

در این برهوتِ بی خواب و طی،

مگر من چه کرده‌ام

که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,681
169
29
Tehran
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا