به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته [ غـــُــرغـــُــریــــآتــ ـــ .... ]

روزهــــای تکـــراری مـــرا خستـــه نکـــرد
چیــــزی کـه مــرا از پــا درآورد
تکــــراری شدنـــم در چشمــــان او بـــود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سخت است
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش می کردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این گونه است پایان
او را به خودش می رسانی
و خودت
سرگردان ِ خودت می مانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خوب که فکر می کنم
می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزدار
بیشتر میچسبد
تـــــا
عاشقانه های این عاشق های تو خالی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی لحظه های سکوت
پرهیاهو ترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنـچه می خواهیم
بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سـاعتـــــــــ هـای نبودنتــــ
روی مچـــــم بستــه نمیشــــه
حلقــــه می شـــــوند دور گــــــــردنــــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چند وقتيست هرچه ميگردم
هيچ حرفي
بهتر از سكوت پيدا نميكنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زخمی در پهلویـم است
روزگار نمک ـ ـ می پاشــد
و مـن به خــود می پیچـــــم
و همه فــــکر می کنند می رقـــصم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حتی غــــــــــــــــــــــــ رورم
تو را جور دیــــــگر می خواهد
به تـــــــــو که می رســــــــد
میشــــــــــــــــــــــ ــــــــــکند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تکیـــــه دادی به دیــــــــــوار ومیخـــــــــندی
انــــــــگار نه انــــــــگار که تـــــو توی عکســـــــی
ومن آویـــــــزان این زندگــــــی بی تـــــــــــو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نه عشق است نه علاقه
حماقت محض است دوست داشتن کسی که دلش با تو نیست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فقــــط چـــند قـــدم مـــانده بـــود
بـــرسم بـــه تــــ ـــــــــــو
اگــــر ایـــن خـــواب لعـــنتی دیــشب ادامـــــه داشــــت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه وقتا اینقد آدم زندگی ایش غمناک میشه
که دوس داره یکی یوهو بگه….کاااااات….عالی بود عالی…
خسته نباشین بچه ها…واسه امروز بسه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،
تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ،
وقـتـی ،
قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد
یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ
شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے
و منـ مـــــے فهمیـ ـدم چـ ـرآ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تـنهایــــــــــی آدم را عوض میکند
از تــــــــــو چیزی میــــــــــسازد
که هیچ وقت نــــــــــبوده ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را میکند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بازی تمام شد
تو بردی
حالا نقابت را بردار
بگذار ببینم، زندگی ام را
به که باختم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در خاطرش جایی دارم
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی
جواب سلامم را هم نمی دهد
دلم تنگ همان کسی است که وَقتی
از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند
دلم تنگ است...تنگ
نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا