تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته گم شدگان برای همیشه

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
من هم مانند شما آقای کافکا دلم می‌خواهد از جهان سراسر دروغ بیرون بزنم جهانی که در آن حقیقت را از هیچکس نمی‌توان شنید. تنهایی من از دیگران نبود ازخودم بود و بس.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
زندگی تغییرِ مدامِ همین چیزهایی است که توی دل و قفسه‌ سینه‌ات حس می‌کنی و پزشک‌ها از آن هیچ سر در نمی‌آورند؛ مثلاً دیروز توی دلت کلی پروانه‌ داشته‌ای و امروز یک تکّه سنگ بزرگ داری که هنوز نمی‌دانی از جنسِ بغض‌های خشک‌شده است یا دلتنگی‌های سنگین.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
من جدی زاده شده بودم و با جدیت تمام تلاش کردم که دیگر جدی نباشم، که زندگی کنم، که ابداع کنم. خودم خوب می‌دانم چه میگویم. اما با هر تلاش دوباره دیوانه میشدم، به حریم امن سایه هایم میگریختم، به دامان کسی که نه میتوانست زندگی کند و نه از دیدن زندگی دیگران رنج میبرد.

[ساموئل بکت]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
برای کسی که از رنج روحی شدید در عذاب است، درد جسمانی تمامی مفهوم خود را از دست می‌دهد…!

#آرتور_شوپنهاور
 
آخرین ویرایش:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
می‌دانم که نمی‌شود. به دفعات زمین می‌خورم.‌ پر تکرر بلند می‌شوم.‌ دوباره زمین می‌خورم و این چرخه‌ را هزارباره ادامه می‌دهم. خستگی دیگر در دایره‌ی لغاتم جای زیادی ندارد. ‌بی‌حسی ‌تنها حس غالب شده و‌ تنها واژه‌ی آشنای من است. فقط می‌دانم که باید حرکت کنم، که سکون، مرگ من است.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
آدم نمیتونه همینجور الکی تسلیم شه. مخصوصا وقتی برمیگرده نگاه میکنه میشمره چقدر معجزه رخ داده. چقدر شب صبح شده. چقدر سیاهی مونده به زغال و دامنشو ول کرده. آدم نمیتونه شرمنده‌ی خودش شه و بعد یه عمر با این شرمندگی زندگی کنه.

- نازنین‌ هاتفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا