لحظات زیادی وجود داره برا قیلی ویلی رفتن ولی من اون لحظه ای رو میپسندم که پسره مهربون شده و من مجبورم گوشی رو بزارم کنار با لبخند به در و دیوار بنگرم چارتا بد و بیراه به شانس و سرنوشت و تقدیرم بدم و بعد باز شروع کنم به خوندن
یا مثلا اونجایی که من همراه با شخصیت اصلی برا پسره که کراشمه میمیرم