آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

امشب
دریاها سیاه اند
باد زمزمه گر
سیاه است
پرنده و گیلاس ها
سیاه اند
دل من روشن است
تو خواهی آمد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در هر ایستگاهی که پیاده شوی
کنار توام
این قطار
مثل همیشه در کف دستم راه می رود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخر به چه درد می خورد
آفتاب اسفند
این که جای پای تو را
آب کرده است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم

گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی که ز من دور بمانی

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گر زنی تیغ زنم بوسه به دستت كه بزن نیست مردره عشق آن كه مزن می‌گوید
«شوریده شیرازی »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خرم آنروز که مستم

ز در حجره درآئی

وز لبت بوسه شمارم

بشماری که تو دانی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گرد آن خانه بگردم كه بود محفل او پای آن ناقه ببوسم كه كشد محمل او
«رضایی كاشانی »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مثل بوسه ي پیش از خداحافظی

تکلیفت روشن نیست

من چقدر ساده ام

که هنوز فکر میکنم

روزهای آخر پاییز

تمام طلسم ها باطل می شود

و تو مرا فتح خواهی کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
طلب بوسه دلم گه ز رخش گه ز لبش هست این خام طمع هرنفسی درهوسی
«زرگر اصفهانی »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ياد آن بوسه كه هنگام وداع

بر لبم شعله حسرت افروخت

ياد آن خنده بيرنگ و خموش

كه سراپاي وجودم را سوخت

رفتي ودر دل من ماند بجاي

عشقي آلوده به نوميدي و درد

نگهي گم شده در پرده اشك

حسرتي يخ زده در خنده سرد

آه اگر باز بسويم آيي

ديگر از كف ندهم آسانت

ترسم اين شعله سوزنده عشق

آخر آتش فكند بر جانت

««فروغ فرخزاد»»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین