اگر ادم بخواهد به تمام خطراتی که متوجه ما هستند فکر کند باید اصلا پای خود را از خانه بیرون گذارد .
وقتی هم در خانه ماند باید از جایش تکان نخورد .
چون در انجا هم ممکن است بلایی بر سرش بیاید .
چه بسا کسانی که در حمام برق می گیردشان .
یا اینکه پایشان روی پله ها لیز می خورد و می شکند یا موقع بریدن کالباس انگشتشان را می برند .
اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم باید از جایمان تکان نخوریم .
همان جا روی اولین پله بنشینیم .
مثل کرم های حشره ای وحشت زده که فقط به یک چیز فکر می کنند : انواع مرگ
لحظاتی وجود دارد که من همچون تشنه ای که خواهان آب خنک است. مرگ را آرزو می کنم.
حتی یکبار هم آن را آزمایش کردم. با تپانچه پدرم. تازه از جنگ برگشته بودم.
تپانچه را به شقیقه ام گذاشتم. ماشه را کشیدم. بنگ. اسلحه خالی بود.