دوست دارم | انجمن کافه نویسندگان

چرا به یاد نمی‌آورم؟!
من آدمی را دوست می‌داشتم
ستاره و ارغوان را دوست می‌داشتم
شکوفه و سیگار و خیابان را دوست می‌داشتم
گردهمایی گمان‌های کودکانه را دوست می‌داشتم
نامه‌ها، ترانه‌ها و غروب‌های هر پنجشنبه را دوست می‌داشتم
آواز و انار و آهو را دوست می‌داشتم
من نمی‌دانم، من همه چی را دوست می‌داشتم…
چرا به یاد نمی‌آورم؟! گفتم از کنار پنجره
از روبروی آن کلاغ که بر آنتن بامی کهنه می‌لرزد
از روبروی تماشای ماه، از کنار تفکری تشنه، کنار می‌آیم
گفتم کنار می‌آیم، اما نه با هر کسی.
اما کنار تو را دوست می‌دارم.
اما دوست داشتن را…دوست می‌دارم
چرا به یاد نمی‌آورم؟ جنبش خاموش خواب‌های ماه
توهم دیدار کسی در انتهای جهان
تعبیر غزلی از حوالی حافظ
و سؤالی ساده از کودکی یتیم، گویا اواسط زمستان بود
که من راه خانه‌ای را گم کردم
من از شمارش پله‌ها هنوز می‌ترسم

سید علی صالحی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را دوست دارم
در این باران‌
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می‌خواستم‌
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می‌دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم

احمدرضا احمدی بیرجندی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمون‌و بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خنده‌هات‌و
مث شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین
من و باد و بارون رفیق صمیمی
از این برکه باید یه دریا بسازی
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تمام وجودم
عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه کنار تو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره

حسین صفا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من‌ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم
بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم‌
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیز‌ها که به جز وهمی نیست دوست می‌دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم

اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نه! نگفتم دوستت دارم، ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی
-با نگاهت داغ یک رؤیای شیرین بر دلم‌
می‌نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی
بی‌قراری می‌کند در شعر هم رؤیای تو
باعث بی‌تابی چشمان گریانم تویی
آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم
«ربّنا و آتنا»‌ی بین دستانم تویی
گرگ‌های چشم تو، آدم به آدم می‌درند
من نمی‌ترسم از آن وقتی که چوپانم تویی
عشق ِ دورم از کجای قلعه‌ام وارد شدی؟
که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی
درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی
نه زلیخا هم نمی‌فهمد همین حال مرا
تا جهنم می‌روم حالا که شیطانم تویی
در غزل‌هایم شکستم، ذره ذره… راضی‌ام
منزوی باشم، نباشم، حرف پایانم تویی
تا قیامت در میان سینه حبست می‌کنم
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی

پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کوتاه مینویسم
اما
تو
بلند بخوان
به بلندای احساسم
دوستت دارم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می خواهمت و این شاید ابتدای خود خواهیم باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زندگی بسیار کوتاه تر از آن است
که بخواهیم بعضی از کلمات مهم را ناگفته نگه داریم!
مثل دوستت دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
{ طُ } تَک مَنظُومِه کَهکِشّانِ قَل*بَمی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین