طنز [ طنز ]
- نویسنده موضوع niloofar
- تاریخ شروع
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خارجی خود را مقابل مغازه قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت خواست.
قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کنه ، مردی از یک پراید مدل هفتاد پیاده شد و به مغازه قصابی داخل شد.
او 5 کیلو گوشت خرد شده ، 3 کیلو گوشت چرخ کرده و یک کیلو گوشت با استخوان درخواست کرد.
مرد ثروتمند منتظر ماند تا صاحب پراید از آنجا برود.
سپس از قصاب پرسید: مگه شغل ابن مرد چیه؟
قصاب پاسخ داد: او کار نمی کند ، اما با سه زن بیوه ای ازدواج کرده است که پس از مرگ شوهرانشان، صاحب اموال و املاک آنها شده اند.
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و سپس 10 کیلو گوشت ، 5 کیلو چربی و 5 کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب و خرید و به خانه خود آورد.
وقتی همسرش دید که او چه با خود آورده ، پرسید که مگر قرار است میهمانی داشته باشند.
شوهر جواب داد که : نه بابا چه مهمونی ای می خوام داشته باشم ؟!
من می خواهم قبل از اینکه صاحب پراید به سراغ تو بیاد از ثروتم لذت ببرم!
قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کنه ، مردی از یک پراید مدل هفتاد پیاده شد و به مغازه قصابی داخل شد.
او 5 کیلو گوشت خرد شده ، 3 کیلو گوشت چرخ کرده و یک کیلو گوشت با استخوان درخواست کرد.
مرد ثروتمند منتظر ماند تا صاحب پراید از آنجا برود.
سپس از قصاب پرسید: مگه شغل ابن مرد چیه؟
قصاب پاسخ داد: او کار نمی کند ، اما با سه زن بیوه ای ازدواج کرده است که پس از مرگ شوهرانشان، صاحب اموال و املاک آنها شده اند.
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و سپس 10 کیلو گوشت ، 5 کیلو چربی و 5 کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب و خرید و به خانه خود آورد.
وقتی همسرش دید که او چه با خود آورده ، پرسید که مگر قرار است میهمانی داشته باشند.
شوهر جواب داد که : نه بابا چه مهمونی ای می خوام داشته باشم ؟!
من می خواهم قبل از اینکه صاحب پراید به سراغ تو بیاد از ثروتم لذت ببرم!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از نظر پسرا سه تا رنگ اصلی داریم ولی از نظر دخترا حتی آبی آسمانی روز جمعه با آبی آسمانی روز شنبه فرق می‌کنه.
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده
(کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.