دلنوشته [ محمد شیرین‌زاده ]

از شعر
دور شده‌ام
آنقدر دور
که حتی دیگر
به خاطر نمی‌آورم
روزهای بارانی
منتظر آمدن
چه کسی بوده‌ام...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دست مرا بگیر
در من
هنوز شعله عشقیست
که می تواند
گرمی آن بوسه را
به خاطرت بیاورد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دریا
به دلتنگی ساحل
موج و صدف می‌لخشد
تو چه بخشیدی
به سکوت این شب‌ها
جز حسرت و آه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی هوا
آلوده دلتنگی‌ست
بیا
بیا که حضورت
شبیه باران است.

+)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,860
امتیازها
امتیازها
483
سکه
161
باران برای چه می بارد؟!
وقتی همه با خود چتر دارند
من برای چه به یادت هستم؟!
وقتی تو گفتی:
فراموشم کرده‌ای...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))
 

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 3)
عقب
بالا پایین