کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
خورشید رفت
باران رفت
پرستو ها همه رفتند
آسمان چشمش را بست و رفت
ستاره ها
ماه
آتش و
حتی شعلهء این کبریت هم
همراه باد رفت
تو که رفتی
همه چیز رفت
روح من هم از این سرزمین
همراه آخرین نگاهِ غریبِ تو
رفت
کــــاش
بــاران بگیـــــرد ..
کاش بــاران بگیــرد و شیشه بخــار کنـــد
و من همه ی دلتنگیهایــم را رویش "هـــا" کنم
و با گوشه ی آستینــم همه را یکبــاره پاک کنـم ..
و خـــلـــــــاص..