[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

نگاه ساكت باران به روي صورتم دزدانه مي لغزد
ولي ياران نمي دانند كه من دريايي از دردم
به ظاهر گر چه مي خندم
ولي اندر سكوتي تلخ مي گريم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درست مثل وقتی که عاشقت شدم
باران می بارد؛
فکر کنم دوباره کسی
عاشقت شده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دِلتَـنگے
بـارانِ پشـتِ شیشـه اسـت
هر چه هم چشـمهایت را پـاک کنے
باز هـم خیسـند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مثل باران های بی اجازه ، وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلـــــم یکـــــ کــوچـــهـ میخـــــواهَــــد
بـــے بــــن بَستــــــ . . .
و بــــارانـــے نَــــم نَــــم . .
و یکـــــ خـــــدا ،
کـــهـ کَــمـــے بــــا ـهَــــم راه بــــرَویـــــم
هَـمـیـــن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو شیرین تری
یا
حادثه ی باران
در این روزهای آلوده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خورشید رفت
باران رفت
پرستو ها همه رفتند
آسمان چشمش را بست و رفت
ستاره ها
ماه
آتش و
حتی شعلهء این کبریت هم
همراه باد رفت
تو که رفتی
همه چیز رفت
روح من هم از این سرزمین
همراه آخرین نگاهِ غریبِ تو
رفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کــــاش
بــاران بگیـــــرد ..
کاش بــاران بگیــرد و شیشه بخــار کنـــد
و من همه ی دلتنگیهایــم را رویش "هـــا" کنم
و با گوشه ی آستینــم همه را یکبــاره پاک کنـم ..
و خـــلـــــــاص..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران
فیروزه ی انگشت های توست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین