پس نمى دهد
نه دستهاى چرخان ساعت مرا
نه راهروهاى شلوغ فرودگاه تو را
دست من خالى است
اين توئى كه از درون چهار ضلع آن قاب عكس
اتاق مرا به آتش مى كشى
و يادگاريهايت را به جانم مى اندازى
دستم خالى ست!
به من بگو براى اينهمه ناچارى چه كنم
به من بگو...
از ميان كدام خاطره ببوسمت
يا از امتداد كدامين سفر پياده ات كنم.
نه دستهاى چرخان ساعت مرا
نه راهروهاى شلوغ فرودگاه تو را
دست من خالى است
اين توئى كه از درون چهار ضلع آن قاب عكس
اتاق مرا به آتش مى كشى
و يادگاريهايت را به جانم مى اندازى
دستم خالى ست!
به من بگو براى اينهمه ناچارى چه كنم
به من بگو...
از ميان كدام خاطره ببوسمت
يا از امتداد كدامين سفر پياده ات كنم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: