[ رویای احـســاس ِ تـو ]

پس نمى دهد
نه دستهاى چرخان ساعت مرا
نه راهروهاى شلوغ فرودگاه تو را
دست من خالى است
اين توئى كه از درون چهار ضلع آن قاب عكس
اتاق مرا به آتش مى كشى
و يادگاريهايت را به جانم مى اندازى
دستم خالى ست!
به من بگو براى اينهمه ناچارى چه كنم
به من بگو...
از ميان كدام خاطره ببوسمت
يا از امتداد كدامين سفر پياده ات كنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی باید دستاشو بگیری تو دستت و ....

فقط یه جمله بهش بگی:

"من واسه یه لحظه بیشتر با تو بودن

حاضرم همه دنیا رو بدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تــ♥ــو در شـــمالی و من در جنـــــــوب

کــــــاش دســـــتی نقشــــــــه را از میـــــــــانه تا کنــــــد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش..
لااقل در یک عکس،
در آغوشم
گرفته بودی،
تا حس کنم
استمراری
دوستم داری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در این ساعت شلوغ زندگی
در این انبوه رفت و آمدهای پی در پی
در این سرعت بی درنگ ثانیه ها
تو ...
یک مکث عاشقانه ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق یعنی منِ سرمایی ِتب دار مریض
ژاکتم رابدهم تاکه تو سرمانخوری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنقدر ها هم
روی وقار من حساب نکن…
قطب زمین هم که باشم
تو را که میبینم
یخ هایم آب میشود…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو جائی هستی
که من عشق را ملاقات کردم
مکثی که در آن
زندگی سیاهُ سفیدم
تغییر شکل می دهد
به رنگارنگ
و تو
به من سرایت می کنی
و من
به تو بیمار می شوم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خواننده ی کتیبه ی چـشـم ولـبت منم
پر رنگ کن بخاطر من
این نکات را ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از تو
در دلم بهارها مانده است و
بر سرم زمستان ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین