دلنوشته [ مهدیه لطیفی ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آب می خورد..

به صورتت..

صبحی که گفتی برمی گردی..

و آب نمی خورد..

چشمم..

که پرستو ها..

این همه راه را با تو بروند و..

با تو هم برگردند!..

می دانستم پرستو ها..

جایت می گذارند..

و تو با همان کلاه و سیگار معروف..

در به در می شوی تمام عمر..

از این ترانه..

به آن تابلو...

از آن فیلم...

به این داستان...

و ادامه دارد این داستان تا ابد....

حتی اگر عشق...


دروغ محضی باشد،..

محض ِ تنهایی ِ انسان!..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فرض را بر این مگذار

که دریا

که اقیانوس

در سینه ات داری

از کجا که

عشق هایت کوچک نیستند!؟

عشق ماده نیست

که بدانی چقدر جا می خواهد!

حس است

نفس است

هوا ست

می رود می رود تا تمام هر چه دل که داری

حتی اگر دریا

اگر اقیانوس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوس کرده ام


زنگ در تمامی دفاتر قبول آگهی را

به منظور ارسال پیام تبریکی

بفشارم

و سفارش کنم

با فونت درشت


به هموطنان عزیز تبریک بگویند:


که من

گم شده ام

بی ردی از راهی

که به دست های تو می رسید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سـاعـت

صـنـدل بـر زمـیـن کــِـشـان

بـه صـبـح نـزدیـکــ مـی شـود

و مـن

تـازه چـای دم کـردنـم گـرفـتـه اسـت !

بـهـارنـارنـج و بـابـونـه

بـرای شـب هـایـی سـت

کـه مـهـمـان دارد دلت

کـه کـسـی آمـده اسـت کـه هـنـوز نــرفـتـه اسـت !

حـالا امـا

هـوا کـه روشـن شـد

فـروشـنـده ی مـغـازه ی کـوچـک ِ سـرِ کـوچـه

چـه مـی دانـد "چـای بـا طـعـمِ تـلـخ ِ سـلام هـای ِ تـاریـخ مـصـرف دار" چـیـسـت !؟

و چـه مـی دانـی

چـقـدر مـی چـسـبد ایـن چـیـزهـایـی کـه کـسـی چـه مـی دانـد چـیـسـت انـد !

وقـتـی خـواب هـا

چـشـمِ دیـدن ِ چـشـم هـا را نـدارنـد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دسـت مـی دهـی

دلـتـنـگـی ِ زودرس بـه دلـم مـی پـاشـی

و بـر حـاشـیـه ی خـیـابـان

کـوچـک تـر مـی شـوی

کـمـرنـگ تـر ،

نـمـی بـیـنـمـــَــت !

چـه خـوشـبـخـتـنـد تـمـام عـابـران ِ کـوچـه ی بـعـدی !


و بـعـد

بـه خـودم کـه مـی آیـم

بـه یـکــ بـه یـکــِ عـابـران ِ هـمـیـن کـوچـه

بـه چـشـمِ احـــتــرام مـی نـگـرم

شـایـد کـسـی عـاشـق ِ آن ها بـاشـد

کـه رشـتـه هـای حـسـادتـش

مـن ِ ایـن لـحـظـه را

نـشـانـه بـرود !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بـه کـدام گـور گـم شـده ای ؟

کـه مـن مـیـان ِ ایـن بـادهـای هـرجـایـی

گـفـتـه ام گـورِ پـدرِ ایـن بـارانـی کـه مـی زنـد

و بـسـت نـشـسـتـه ام بـیـن ِ دیـوارهـا

شــعـر مـی نـویـسـم

شــعـر مـی شــوم

تـا بـی آنـکـه بـبـیـنـمـش

تـمـام شـود ایـن بـاران ِ لـعـنــتی

کـه بـی تـو تـنــها مـیـعـان ِ ابـرهـاسـت و بــس !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اخم هایت

گره به دیوارهای گالری ها می اندازد!

کارشناسان هنری

اخم هایت را دوره می کنند

و گل می اندازد گونه های نقد ها

و نمی دانند

تاریخ هنر

به همین سادگی زیر و رو می شود

که تو لبخند نمی زدی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گـاهـی در دسـت خـطـِـ کـوتـاهـی

کـهـ هـرچـیـزی مـمـکـن اسـت بـاشـد ،

الا " دوسـتــت دارمـــــ "

دوسـتــت دارمــی جـا شـده اسـت !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Ania.
چشم می بندم

و رو به تاریکی ِ محض ِ وسطِ ظهر

به موسیقی ایمان می آورم

و نُت به نُت

نبودنت را دم به دم

با هر دَم ام

می دزدم از این هوای تاریک

و پُر می شوم

پر از پرنده هایی که بالای سر شهر

بمب افکن به مننقار گرفته اند

و خبر می آورند از نبودن ِ هیچ کجایی ات

که حالا به یک اشاره ام

می توانند شهر را نیست کنند

من اما به موسیقی ایمان می آورم

و می بخشم

شهر را برای نبودن ات

نبودنت را به شهر!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مـعـلـم هـای جـغـرافـی نـمـی دانـنـد

تــنــت تــــهران را بـه سـرانـگـشـتـی بـرمـی دارد

صـاف مـی گـذارد روی خـطـِـ اسـتـوا ...

تـعـجـبـی هـم نـدارد

مـعـلـم هـای جـغـرافـی مـی دانـنـد

بـاران هـای اسـتـوایـی

هـمـیـشـه بـی هــ ـوا مـی بـارنـد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین