در حال تایپ دلنوشته همتایی تنهایی‌ |‌ SANDRIN

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع HILDA
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
"به نام ایزدی که قلم‌دل را خالق شد"


نام اثر: همتایی تنهایی‌
سرشناسه:‌ HILDA
موضوع:‌ دلنوشته
ژانر:‌ تراژدی
تعداد پارت:‌ 18
سال نشر:‌ 1401
منتشر شده در:‌ انجمن کافه نویسندگان/تالار ادبیات/بخش تایپ دلنوشته


دیباچه:‌
نگاهش می‌کنم.‌
نگاهم می‌کند.‌
در بطن اشک‌های روی گونه‌ام
درد است و او اما...‌
در آینه لبخندی زیبا را تحویل منِ بداِدبار گریان
تحویل می‌دهد.‌
لبخندش،‌‌‌ آشنا است...‌ .
آشناییتی که در ژرفای گذشته‌ام
میان خاکستر همتایی تنهایی
دفن شده بود.‌


مشاهده فایل‌پیوست 92224
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌

قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل 15 پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌
اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مگر من خواسته بودم اویی را که مانند پیچکی، در قفس دلگیری محض دل مرا محبوس کرد؟‌ هیچ‌چیز دست من نبود که او مانند بذری در دل جوانه‌ای از تبار نامیدی زد.‌ گیاهی خاکستری رنگ از دنیای بی‌رنگی مطلق،‌ در دلم...‌ دل نه!‌ بهتر آن است که بگویم قبرستانی برای خاکستر آرزوهای بر باد رفته‌ام که یاد خودآگاه آنها را به ذهول سپرده بود.‌
کاش می‌شد آن گیاه را به دیده‌ی چشم ببینند،‌ کاش می‌شد تنها من به دیده‌ی چشم دل آن گیاه منفور را نبینم!‌ کاش می‌شد لبخند‌هایم باز گردند،‌ کاش می‌شد آنها را تنها برای یک بار نیز که گشته است ببینم.‌
مگر من خواسته بودم او را که آنگونه ژرفناک در وجودم ریشه دوانده است؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین