دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای ♥مــحـمـد مـرکــبـیـآن♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
من خـاطره نمی دانـم

هر بـار که قـدم می زنیـم

گوشه ای از قلبـم

کف ِ پیـاده رو می مانـد،

خیـابانی

که هرگـز تمـام نمی شود..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
تـمام وقت می شـد
لرزشـی مهـیب را
میـانِ ثانیـه ها احسـاس کرد

لـرزشِ آرشـه بر سیـم ها
لـرزشِ تـارهای حنـجره ای پُـر
ارتـعاشِ سطرهـایی از شعری ناسُـروده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
انتـخـاب
بیـنِ فـردا را با تـو حرف زدن وُ
فـراموشی را
در گـلوله ای چپـاندن وُ دستِ مغـز را
از فـرمان جدا کردن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
حـرف های زیـادی برای گفتن است
که هیـچ زمان
هیـچ کجـای زنـدگی
گفتـه نمی شوند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
مثـلِ دوستت دارم وقتـی ..
کـاش صبر می کـردی تا ..
اگـر بودم شـاید امروز ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
تــو را باید در شلوغی دید
برای اولین بار
میانِ همهمه ی چشم ها و خیرگی ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
تــو را باید در شلوغی دید
تا به زیبایی چشمانت پی بُرد
آن زمان که نوارِ باریکی از نور
به وسعتِ پیشانی ات
فرصتِ جولان را
به چشمانت بدهد
وَ سربرگردانی
تا نیم رُخ ات
رُخ ات را معنا بخشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
باید مسیــر عبـــور ِ تو تَنگ باشد
تا تو به لبخندهایی شیرین
این دیوارهای کوتاهِ دست ها وُ شانه ها را کنار بزنی
"کنار بروید
کنار بروید
من دُردانه ی خــــدا هستم!"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
در لحظه ی گذر تو از کنارِ آدم ها
آنکه نجار است
به کارگاه اش برمی گردد
وَ بهترین صندلیِ عمرش را می سازد
آنکه بُرج ساز
طرح خانه ای را در سرش ترسیم می کند
با دیوارهایی بلند
پنجره هایی به دریچه ی پلک هایت
وَ مــن
که معمــولی تــرینِ انســـان هام
دایره ی واژگانم را به هم می ریزم
تا تکه هایی از جهانِ زیبایی ات را
پیدا کنم
وَ کنار هم بگذارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
اکنون ایستگاه
واحدِ زمان است
از آن زمان که پیاده شده ای
ده ها ایستگاه گذشته است
وَ جز ردی روشن از گذرِ براقِ چشمانت
چیزی از تو
در حافظه ی اتوبوس
باقی نمانده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 5)
عقب
بالا پایین