به آتش نگاهش اعتماد نکن
لم*س نکن
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو
ساکت
آری
بگریز
و پشت ِ ابدیتِ مرگ پنهان شو
اگر خواستار جاودانگیِ عشقی
پشت چراغ قرمز ، پسرکی با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت : چسب زخم نمی خواهید ؟ پنج تا ، صد تومن ...
آهی کشیدم و با خود گفتم : تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم ، نه زخمهای من خوب می شود نه زخمهای تو ...