طنز [ میم توییت ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مآریان
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

بابام هروقت کنترل رو میگیره دستش
‌ به هر کانال 3 ثانیه فرصت میده از خودش دفاع کنه :»
 
‏به فروشنده گفتم این فِیکه دیگه؟
فک کنم نمیدونست فیک یعنی چی.
گفت بله خیالتون راحت؛ فیک و عالی =]
 
پروردگارآاا! وقتی میگم “ازین بدتر هم مگه میشه؟” صرفا دارم اعتراض میکنم .
چالش نمیذارم که بدترش میکنی ====
))))))))
رفتم جلویِ آینه! گفتم ای آینه نام نجات دهنده چیست؟!
گفت: پول.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: BISEl
مامانم میگه « اومدیمو رفیقات خواستن بپرن تو چاه ، توام می‌پری ؟»
مامان ، اگه قرار بر پریدن توی چاه باشه من کسی ام که ایده‌شو میده
تو یه رهبر به دنیا اوردی نه یه دنبال کننده ی ساده

«چیــرو»
 
از شربت آلبالوهایی که درست کردیم برای مامانم بردم، گفتم دوستم برام آورده.
چرا اینکار کردم؟
چون هرچی من انجام بدم خوب نیست، بچه های مردم خوبن
از دیشب زنگ که چقدر خوشمزه بودن
گفتم: کار بچه ی خودت بوده حالا راحت باش ایراد بگیر
بگو شیرینی شون کم بود، بگو همچی مالی هم نبودن نه بگو

«انیس هستم 🌻»
 
‏خب نتایج دکتری اومد ولی من قبول نشدم.
احتمال می‌دم به خاطر این باشه که شرکت نکرده بودم.
البته می‌دونستم اگه بخوام شرکت کنم هم نمی‌ذارن و می‌خوان الکی گیر بدن که تو دیپلم نگرفتی و اینا، به هرحال منم سبک زندگی خودمو دارم دیگه... ==))))
 
عقب
بالا پایین